AZADİSTAN (ERKİN YURD) -XİYABANİ

Saturday, July 15, 2006


خالقين خيياباني اوچون سؤيله دييي آغيتدان
Xalqın Xiyâbâni üçün söylədiyi ağıtdan

ائي وطنه بذل ائله يه ن بذل-ي جان
Ey vətənə eyləyən bəzl-i can
ميللته دار اوسته وئره ن ايمتاحان
Millətə dâr üstə verən imtahan
محو اولا موشكولدو بو نام-و نيشان
Məhv ola müşküldü bu nâm-u nişan
قانلا صفا تاپدي باهار-ي وطن
Qanla səfa tapdı bahâr-i vətən




سیف القضات و جنبش شیخ محمد خیابانی؛ باستناد سه‌ قطعه‌ شعر فارسی سیف القضات

http://renesans.nu

حسن سیف قاضی؛ انور سلطانی

زنده‌ یاد میرزا ابوالحسن سیف القضات ( 8/2/1255 – 7/11/1323 برابر با 28/4/1876-27/1/1945)، از خانواده‌ی قاضییان منطقه‌ی مکریان و یکی از رجال سیاسی نیمه‌ی اول قرن بیستم کردستان است. او نخستین مسئول اداره‌ی معارف شهرستان مهاباد (1) و کاندیدای نمایندگی شهر برای دوره‌ی ششم مجلس شورای ملی ایران بود که‌ بر اثر نداخله‌ی مستقیم ایادی حکومتی و دست اندازی آنان به‌ صندوقهای رای، توفیق حضور در آن نیافت و بقیه‌ی عمر را صرف آبادی روستاهای منطقه‌، درختکاری و باغداری نمود.

سیف القضات یک چهره‌ی فعال سیاسی و نیز شاعر برجسته‌ای بود که‌ اشعار کردی و فارسی او آئینه‌ی بالانمای رویدادهای سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی ایران و کردستان در نیمه‌ی نخست سده‌ی بیستم هستند. منابع کردی از پیوند نزدیک سیف با شهید شیخ محمد خیابانی و جنبش موسوم به‌ نام او سخن میگویند . مرحوم خلیل فتاحی قاضی در خاطرات خود مینویسد " او [سیف القضات] در دوره‌ی شیخ محمد خیابانی آزادی‌خواه معروف تبریزی فعالیت سیاسی میکرد و رئیس کمیته‌ی مهاباد بود" (2). این کمیته‌ باید شعبه‌ای از تشکیلات "تجدد" خیابانی باشد که‌ در آن سالها در تبریز فعال بود. خیابانی حزب دمکرات آذربایجان را پس از پنج سال ممنوعیت ، بازسازی و فعال نمود و " مجلس ملی تبریز" را در روز 22 اسفند 1298 بدلیل بی و ناتوانی مجلس شورایملی ایران بنیاد نهاد.

***
در میان اشعار چاپ نشده‌ی سیف که‌ دو مجموعه‌ی آن از آسیب زمان بدور مانده‌ و اکنون در اختیار یکی از اعضاء خانواده‌ی قاضی است، سه‌ قطعه‌ شعر فارسی بچشم میخورد که‌ در ارتباط با جنبش خیابانی در تبریز سروده‌ شده‌اند.
بنا بقید صریح نسخه‌نویس اشعار ، دست کم یکی از آنها در مجله‌ی آزادیستان چاپ تبریز انتشار یافته‌ است . این مطلب کوتاه بمنظور معرفی اشعار و طرح مساله‌ی همکاری " کمیته‌ی مهاباد" جنبش با بدنه‌ی اصلی آن در تبریز نوشته‌ شده برخی از جوانب آن نیازمند تدقیق بیشتر است .

1. قطعه‌ شعر اول مستزادی است با ویژگیهای تکنیکی اشعار فارسی دوره‌ی مشروطیت ایران و مضمون جانبداری از " تبریز" و ناطق نطق های پر شور سیاسی – که‌ شخص شیخ شهید باشد . در شعر ، خبر از بیداری و فکر و تامل اقشار مختلف اجتماعی – از " مسجدی " و " کنشتی " داده‌ میشود که‌ اشاره‌ به‌ گمکاری پیروان ادیان مختلف در مبارزه‌ی مشترک آنان بخاطر عدالت اجتماعی است.
"همسایه‌"ای که‌ دیگر " باما کار ندارد" ضرورتا روسیه‌ تزاری است که‌ در آن مقطع معین تاریخی بیشترین نفوذ را بر دربار قاجار داشت و حضور نمایندگان و نظامیان آن در تبریز ولیعهد نشین بیش از بقیه‌ نقاط ایران احساس میشد. بخشی از دهرگیری و تقابل های جنبش " تجدد" خیابانی و لاجرم سیف و دیگر هواداران آن در کردستان ، با قزاقهای روس و تیپ قزاق دست پرورده‌ی آنان در ایران بود و چنانچه‌ میدانیم خیابانی بدست گروهی از همین قزاقان شهید شد .
مطلع شعر چنین است:

شد ساحت تبریز یکی طرفه‌ بهشتی
از سعی تنی چند
اهلش شده‌ یکسر همه‌ افرشته‌ سرشتی
از نطق یکی چند ....

دو نسخه‌ از این شعر در میان دستنویس ها دیده‌ میشود. اولی به‌ خط شخص سیف القضات که‌ در پایان آن این یادداشت آمده‌ است: "دوشنبه‌ هیجدهم شهر ذیحج دو ساعت بغروب مانده‌ وارد ارومی شده‌، نوزدهم در حکومت تحریر شد. 1324 [ 22 و 23 ژوئییه‌ 1924] "
نسخه‌ی دوم از سوی نسخه‌ بردار ناشناسی تهیه‌ شده‌ است که‌ هویت او مشخض نیست ولی باحتمال زیاد یکی از اعضاء خانواده‌ قاضیان مهاباد است.(3)
متن شعر در این نسخه‌ عینا مطابق با نسخه‌ی شخص سیف القضات است و در پایان آن این دو جمله‌ آمده‌ است: "اشعار فوق را آقای سیف القضات در مدح آقا شیخ محمد خیابانی فرموده‌اند، الحق خالی از توصیف نیست. امضاء"
2. شعر دوم " قطعه‌ایست مرکب از 3 بند، هر بند از شعر دربرگیرنده‌ی یک چهارپاره‌ است و این عنوان را بر پیشانی دارد: " قابل درج شماره‌ مجله‌ آزادیستان سیوم"
نخستین چهارپاره‌ داخل پرانتز بزرگی قرار گرفته‌، بنظر میرسد نویسنده‌ که‌ شخص زنده‌ یاد سیف القضات است آنرا پس از نگارش دو بند دیگر به‌ آن افزوده‌ باشد. روی سخن شاعر احتمالا با 6 نماینده‌ حزب دمکرات آذربایجان است که‌ در دوره‌ چهارم مجلس به‌ نمایندگی از سوی مردم تبریز در مجلس شورایملی ایران انتخاب شدند ولی دولت مرکزی با دسیسه‌ و تزویر درصدد جلوگیری از ورود آنان به‌ مجلس برآمد. در آن دوره‌ ، باید قرارداد سال 1919 وثوق الدوله‌ با انگلستان به‌ تصویب میرسید و طبیعی است حضور خیابانی ،سیف القضات و دیگر نمایندگان راستین ملت در مقام جلوگیری از آن برمیآمدند و این امر دولت دست نشانده‌ را به‌ جلوگیری از ورود نمایندگان واقعی مردم به‌ مجلس واداشت.
بند نخست شعر چنین است :

( رقیب راند ز کویت، بر سر کلاهت نه‌
هزارها سر بی فر و بی کله‌ دارم
در این سرادق حکمت تو غیر راهت نه‌
ز پیش آمد بخت بدم گله‌ دارم )

‌شاعر در این شعر اشاره‌ صریحی به‌ مجلس " بهارستان " دارد و بانگ الفت و محبت به‌ مردم میدهد. او ازاینکه‌ شخص مورد خطابش ( احتمالا خیابانی) مردود بی فران رژیم از ورود به‌ مجلس واقع شده‌ است تاسف میخورد.
3. قطعه‌ شعر سوم غزلی است با مطلع :

اسیر و بسته‌ی آن زلف تاربر تارم
غلام و کشته‌ آن چشم مست بیدارم


که‌ خطاب آن به‌ " عروس آزادی : است. در آغاز و پایان غزل میخوانیم :" شماره‌ سیوم . از قلم ابوالحسن ، بیست و شش شوال مطابق 21 سرطان 1338

و با خط دیگری این عبارت نوشته‌ شده‌ است :
" از قلم سیف القضات " تاریخ ضبط شعر یعنی 26 شوال مطابق است با 23 تیرماه سال 1299 شمسی و 14 جولای 1920 میلادی.
از سه‌ قطعه‌ شعر فوق یکی و باحتمال زیاد قطعه‌ سوم در شماره‌ی سوم مجله‌ء آزادیستان چاپ تبریز انتشار یافته‌ است. مصدق ادعا هذشته‌ از صراحت توضیح بالای قطعه‌ شعر دوم و سوم یادداشتهای مرحوم رحیم قاضی فرزند سیف است.
رحیم قاضی در دستنویس کتاب چاپ نشده‌ی خود بنام : " قاضی محمد و جنبش رهائی بخش ملی کردستان " که‌ اکنون در اختیار خانواده‌ قاضی است مینویسد: " میتوان گفت سیف القضات نخستین شاعر تمام ایران است که‌ با سرودن اشعار پت مغز سیاسی و انقلابی ، در مورد اهمیت جنبش دنکراتهای آذربایجان سخن گفته‌ است. "
وی در بخش دیگری از دستنویس کتاب خود می نویسد :

" در صفحه‌ی 42 مجله‌ آزادیستان ( شماره‌ سوم)، از طرف هیئت تحریریه‌ مجله‌ در مورد اشعار سیف چنین نوشته‌ شده‌ است: آقای میرزا ابوالحسن سیف القضات مکری – که‌ قارئین ما طبع ایشان را تقدیر خواهند کرد، چند قطعه‌ از اشعار خود را برای مجله‌ آزادیستان فرستاده‌اند. بنا به‌ ضیق صفحات مجله‌ ما یک قطعه‌ از آنها را درج میکنیم."

تاریخ سرایش و درج اشعار در آزادیستان دقیقا با تاریخ انتشار مجله‌ همخوانی دارد. نخستین شماره‌ مجله‌ در روز 15 خرداد 1299 و شماره‌ سوم آن در روا 20 تیر ماه همانسال منتشر شده‌اند. (4)
شماره‌ سوم در حقیقت به‌ عنوان آخرین شماره‌ء آن تلقی میشود زیرا شماره‌ء چهارم هنوز در چاپخانه‌ بود که‌ قیام خیابانی به‌ خاک و خون کشیده‌ شد و رهبر آن توسط قزاقان محلی و به‌ توطئه‌ مخبرالسلطنه‌ هدایت به‌ شهادت رسید(22 شهریور 1299 [برابر با 13 سپتامبر 1920]. ) (5)
سردبیر مجله‌ - میرزا تقی خان رفعت ، نیز به‌ فاصله‌ء دو روز پس از شهادت خیابانی در روستای قزل دیزج نزدیک تبریز به‌ قتل رسید.(6) مخبرالسلطنه‌ و عوامل رضاخانی قتل هردو نفر را " خودکشی" قلمداد کردند(7) و این در حالی بود که‌ خیابانی در روز قتل به‌ منزل یکی از رجال سرشناس تبریز آمده‌ بمنظور حفظ سلامت میزبان و خانواده‌ی وی اسلحه‌ای بهمراه نداشت. (8)
قطعه‌ نخست

شد ساحت تبریز یکی طرفه‌ بهشتی
اهلش شده‌ یکسر همه‌ افرشته‌ سرشتی
از نطق یکی چند
بیدار شده‌ یکسره‌ از خواب جهالت
با فکر و تامل
افتاده‌ پی علم، چه‌ مسجد چه‌ کنشتی
با قصد و تمایل
آزاد سو ای فکر ! به‌ این مرحله‌ رو کن
با دست تجدد
از صحن بهاری بستان این گل و بو کن
با جمع و تعدد
در سایه‌ این علم شد آزادی ملت
ترتیب چنان است
زین راه توان برد به‌ آبادی ملکت
مقصود همان است
مانع نبود در ره‌ عشاق پی وصل
ای مرگ! فداتم
سردادن اول قدم مرحله‌، خو کن
کاین است حیاتم
زین پس، دیگر، همسایه‌ بما کار ندارد
خود در سر کاریم
چون بر کمر خویش زده‌ دامن همت
نه‌ مست و خماریم
دوشنبه‌ هحجدهم ذیحج ، دو ساعت به‌ غروب
مانده‌ وارد ارومی شده‌، نوزدهم در حکومت تحریر
شد. 1342

اشعار فوق را آقای سیف القضات در مدح آقا شیخ محمد خیابانی فرموده‌اند الحق خالی از یوصیف نیست. امضاء
قطعه‌ دوم
----------

قابل درج شماره‌ مجله‌ آزادیستان سوم (رقیب راند ز کویت، بسر کلاهت نه
هزارها سر بی فر و بی کله‌ دارم
در این سرادق حکمت، تو غیر راهت نه‌
ز پیش آمد بخت بدم گله‌ دارم)

محبت است که‌ هر قوم، هوشیار از وی
محبت است گر اتفاق و کار از وی*
به‌ خطه‌ای که‌ در او الفت محبت نیست
مرا امید ترقی دگر مدار از وی

بیا تو ای گل خندان ! که‌ سالها و زمان
من از پی رو به‌ کوه‌ و به‌ دشت و گلشن و باغ
کنون ز موی تو بویی دهد بهارستان
که‌ میرسد اثراتش به‌ هر مشام و دماغ

-------------

* سیف در اینجا هم مانند برخی دیگر از اشعار دیوان خود تغییری در یک مصراع داده‌ بدون حذف اولی، آنرا به‌ این صورت در آورده‌ است: محبت است که‌ آزادی دیار از وی

قطعه‌ سوم
------------
شماره‌ سیوم بیست و شش شوال مطابق 21 سرطان 1338

اسیر و بسته‌ء آن زلف تار بر تارم
غلام و کشته‌ء آن چشم مست بیمارم
فدای آن قد رعنای سرو آزادت
فدای منطق شیرین لب گهربارم
بیا به‌ خانه‌ء ما ای عروس آزادی !
ز غیر گشته‌ مخلد، نشسته‌، بیدارم
به‌ خانه‌ای که‌ نه‌ جهل است و نه‌ نفاق هو نه‌ بیم
محبت است و صداقت، پر است ز اسرارم
ز انقلاب لبالب، ز اتحاد و صفا
برابریست و اخوت، نه‌ راه اغیارم
ز خون پاک شهیدان دراوست نقش و نگار
زموی ماه جبینان ه‌فته‌ بردارم
پی وصال رخت سالهاست میگشتم
نه‌ کوه ماند نه‌ صحرا، نه‌ شهر و بازارم
برفته‌ مکنت و در سر نتم هوای جاه
نه‌ بیم قصد هلاک و نه‌ فکر آزارم
دگر چه‌ میطلبی بعد ازاین ز عاشق زار ؟
علاقمند ز رویت حجاب بردارم

1338 از قلم سیف القضات .... القضات مکری



پانویس ها
--------
1. " مرحوم سیف در فاصله‌ سالهای 1922 و 1926 [1301 و 1305 شمسی] رئیس معارف مهاباد بود." رحیم قاضی ، کتاب چاپ نشده‌ء" قاضی محمد وجنبش رهائی بخش ملی کردستان ایران، نسخه‌ء دسرنویس."
2. خلیل فتاح قاضی " تاریخچه‌ خانواده‌ قاض در ولایت موکری "، ویراستار قادر فتاحی قازی، تبریز 1378 [1999 ]
3. احتمالا شهید محمد حسین سیف قاضی فرزند سیف القضات و وزیر دفاع کابینه‌ء پیشوا قاضی محمد که‌ مدتی کوتاه بعداز فروپاشی حکومت ملی کردستان (1946)، در سپیده‌ دم 10 فروردین ماه‌ 1326 در کنار قاضی محمد و ابوالقاسم صدر قاضی بدست دژخیمان رژیم پهلوی اعدام شد.
4 تا 6 . این اطلاعات با استفاده‌ از مقالات مختلف مندرج در سایت " شیخ خیابانی " گردآوری شده‌ است. نگا:www.azadistan-xiyabani.blogspot com
7. مخبرالسلطنه‌ هدایت ، خاطرات و خطرات ، چاپ چهارم ، ناشر کتابفروشی زوار 1363 ، صفحه‌ 318
8. سایت " شیخ خیابانی " پیشتر

این مطلب در پیام کردستان، شماره‌ 31، 10 تیر 1385 – 1 جولای 2006 هم چاپ شده‌ است


Təcəddud’dən bir Türk Marş
تجددود`دن بير تورك مارش


Dadaş Qaraqoyunlu Qızılbaş داداش قاراقويونلو قيزيلباش

آزاديستان اركله تي (دٶولتي) اولوسال مارشي
Âzâdistan Ərkləti (Dövləti) Ulusal Marşı


يئنه يئتدي ايقباليميز Yenə yetdi iqbalımız,
حاصيل اولدو آماليميز Hâsil oldu amalımız,
نه آيدين ايستيقباليميز Nə aydın istiqbalımız,
ياشاسين ايستيقلاليميز Yaşasın İstiqlalımız,
ياشاسين حوررييت Yaşasın Hürriyyət,
ياشاسين موساوات Yaşasın Musavat!

فخر-و شرف ميصداغيميز Fexr-ü şərəf misdağımız,
رٶوشن هامي آفاغيميز Rövşen hamı âfâğımız,
آزاد اولسون تورپاغيميز Âzâd olsun torpağımız,
يايلاغيميز، قيشلاغيميز Yaylağımız, qışlağımız,
ياشاسين حوررييت Yaşasın Hürriyyət,
ياشاسين موساوات Yaşasın Musavat!

ميللت هامي قارداشيميز Millət hamı qardaşımız,
فتح-و ظفر يولداشيميز Fəth-ü zəfər yoldaşımız,
اٶز اليميز، اٶز باشيميز Öz əlimiz, öz başımız,
تورپاغيميز، داغ داشيميز Torpağımız, dağ daşımız,
ياشاسين حوررييت Yaşasın Hürriyyət,
ياشاسين موساوات Yaşasın Musavat!

قارداشلاريم غئيرت ائدين Qardaşlarım qeyrət edin,
تحصيل اوچون هيممت ائدين Təhsil üçün himmət edin,
نه واختادك عيبرت ائدين Nə vaxta dək ibrət edin,
كسب-ي شرف، رفعت ائدين Kəsb-i şərəf, Rəf’ət edin,
ياشاسين حوررييت Yaşasın Hürriyyət,
ياشاسين موساوات Yaşasın Musavat!

Təcəddüd’ün 24ümüncü sayısında Qəzetin müdürü Tağı Rəf’ət’in yazdığı marş. (Ədebiyyat-e Mənzum-e Torki, Həbib Sahir)

Tağı Rəf’ət Osmanlıların Azərbaycanı işqalı sırasında Azərbaycan adında bir dərgi çıxartdı. Osmanlılar Azərbaycanı tərk eləyəndən sonra Xiyabani Hərəkətinə qoşuldu. 1300’də Xiyabani’nin öldürüldüyünü eşidən həmin, 33 yaşındaykən özünü öldürdü. O, eyni zamanda Fars dilində ilk modern şe’rin quruçularındandır. Xiyabani özü də nitqlərini duruma görə Türkcə vəya Farsca olaraq söylərdi. Onun Farscada olduğu kimi çox iti və tə’sirli Türk dili var idi.

تجددود`ون ٢٤ومونجو ساييسيندا قزئتين مودورو تاغي رفعت`ين يازديغي مارش

تاغي رفعت عوثمانليلارين آزربايجاني ايشغالي سيراسيندا آزربايجان آديندا بير درگي چيخارتدي. عوثمانليلار آزربايجاني ترك ائله يه ندن سونرا خيياباني حركتينه قوشولدو. ١٣٠٠ده خيياباني`نين اٶلدورولدويونو ائشيدن همين، ٣٣ ياشيندا ايكن اٶزونو اٶدوردو. او عئيني زاماندا فارس ديلينده ايلك مودئرن شئعرين قوروچولارينداندير. خيياباني اٶزو ده نيطقلريني دوروما گٶره توركجه و يا فارسجا اولاراق سٶيله ردي. اونون فارسجادا اولدو كيمي، چوخ ايتي و تاثيرلي تورك ديلي واردي.


Şeyx Mehemmed Xiyabani’nin Oldurulmesi


Şeyx Mehemmed Xiyabani’nin oldurulmesi ve rehberlik etdiyi demokratik hereketin meglubiyyeti Ermenilerle elaqesizdir. Xiyabani Ingiltere’nin entrikalari ve satqin Azerilerin eliyle oldurulmuşdur:

1298’de Osmanlilar silahlandirdiqlari Kurd tayfalarla birlikde serheddi geçerek Azerbaycan’a girdiler. Belece Rusiya-Fransa-Ingiltere v.s. terefinden silahlandirilmiş Asoru-Ermeni banditlerin Urmu ve daha sonra Salmas’da başlatdiqlari Azeri qetliamlari ve Urmu’nun isghqal edilişine son qoyuldu. Asoru-Ermeni qetliamindan qurtulan Xalq arasinda Osmanli qoşununa qarşi boyuk bir sempati ve sevgi yaranmişdi. Osmanli qoşunu Tebriz’e girende Xiyabani onlari şexsen qarşilamişdi. Azerbaycan Demokrat Partisi terefinden Osmanli quvvetlerine xoş geldin şe’rleri soylendi. Gelen Osmanlilarla birlikde Zonuzi ve Buluri kimi Azeriler de var idi.

Teessufle bu vez’iyyet çox uzun surmedi ve onlarin Osmanliçiliq (o zamanin Turk-Islam sentezçileri sayilan Islamçiliq-Turançiliq) siyasetini yeritmeye başlamasiyla her şey yeyinlikle mehv oldu. Osmanlilar bu siyaset dogrultusunda Şimali Azerbaycan’dan olan Yusuf Ziya Bey reyasetinde “Ittihad-i Islam” adinda bir cemiyyet quraraq her terefli propaqandaya başladilar. Bu cemiyyet Xiyabani ve Demokratlara qarşi olan şexs (Huseyin Aga Fişekçi, Mirza Eli Hey’et, Mirza Bagir Telie, Dr. Zeynelabidin Xan, Sultanzade v.s.) ve teşkilati oz etrafina yigmaya başladi. Xiyabani’nin yaxinlarindan ve Teceddud qezetinin yazarlarindan Mirze Tagi Xan “Ittihad-i Islam” aximina qoşuldu. Be’zileri yazilarinda Firdovsi’nin hetta Zerduşt’un anasinin Turk oldugunu yazdilar. Bir sira Osmanli meqamlari Azerbaycan’in Osmanli’ya ilhaq edilmesinden danişmaya başladilar. Bu ise başda Xiyabani olmaq uzere Azeri aydin ve siyasilerde boyuk narahatçiliq yaratdi ve e’tirazlarini bildirdiler. Osmanlilar ise Hereketin rehberleri Xiyabani, Şeyx Ismayil Novberi, Haci Eli Nagi Genceyi ve Hac Mehemmed Eli Aga Badamçi’ni tutup iki ay Urmu zindaninda hebs etdiler. Xiyabani orada istintaqlardaki suallarin heç birisine cavab vermemiş ve “Sizin bizi istintaq etmeye haqqiniz yoxdur” demişdir. Sari Qamiş meglubiyyetinden sonra Osmanlilar geri çekilerken Xiyabani ve o bir mucahidleri Qars’a surduler, oz yerlerine ise Azerbaycan’a Iran’in Muhacir menşeli Azeri Qazaq qoşunu yerleşdi. Rusiya Inqilabi’yla Qazaq gucleri Riza Xan’in Tehran’da gerçekleşdirdiyi bir çovruluşle Ingiltere’nin eline geçdi.

Ingiltere emperiyalismi şiddetle anti emperiyalist olan Xiyabani’nin başçiliq etdiyi hereketi yeyince ezmek uçun keşfiyyat zabiti Major Edmond’u Tebriz’e gonderdi. O, Osmanlilar kimi qiyamin liderleri arasinda iki tirelik yaradaraq (Seyid Ehmed Kesrevi), tekce hereketi zeyifledebildi, amma yox eliyenmedi. Olkeni 1919 anlaşmasiyla Ingiltere’nin muste’meresine çovuren başnazir Vusuq ud-Dovle de ciddi şekilde ozunu Xiyabani’nin inqilabi demokratik hereketinden tehlukede hiss edir ve Azerbaycan’daki Qazaq guclerini artirmaqla uyqun bir zamanda Xiyabani eleyhine bir çovruluş hazirlamaqdaydi. Hukumetinin yixilmasi ve yerine Mason olan Muşir ud-Dovle Pirniya’nin geçmesiyle, Iran oliqarşisinde en boyuk Mason xanedanlardan olan Muxbir us-Seltene de Azerbaycan valiliyine te’yin edildi.

Mehdi Qulu Hidayet Muxbir us-Seltene Xiyabani ile ikili oynadi. Sonunda da bir gun qefilden Tebriz’i terk edip şeher eşiyindeki Qazaqxanaya geçdi. Ondan sonra heç kimin gozlemediyi bir anda Qazaq gucleri şehere girdiler. Dovrun savaş naziri Riza Xan’in emriyle Ingiltere’ye bagli Azeri Qazaq gucleri şeheri işqal etdi. Qefilden yaxalanan xalqin gorsetdiyi çox az muqavimet tezlikle sindirildi. Seher çagi Ali Qapi alinip şeher Qazaq guclerinin elindeydi. Iki gun sonra da Azeri Qazaq esgerleri Xiyabani’ni gizlendiyi evinde tapip ele oradaca beynine bir gulle sixaraq heyatina son verdiler. Evini talayip ailesi ve lap boyuyu yeddi yaşinda bir qiz olan uşaqlarini kuçelerde dolandirdilar. Usyana qatilanlar rehmsizce cezalandirilip, evleri talan ve 300’e yaxini e’dam edildi. Belece Ingiliz diplomasisi Azeri Qacar sulalesini yixip yerine Pehlevi Rejimini qurma hedefine dogru Ingiltere muste’mereçiliyi ve Riza Xan’a qarşi savaşan son maneyi de ortadan qaldirmiş oldu.

Xiyabani’nin cesedi bir nerdivan ustune qoyulup ve Muxbir us-Seltene’nin sarayina aparildi. Daha sonra cenazeni Seyid Hemze qebirsandiginda, Meşrutiyet şehidleri yaninda quyuladilar. Eyni gun onun milliyyetce Azeri olan qatili Ismayil Qazaq’in rutbesi iki derece yukseltildi. Heç kime xetm meclisi ve terhim merasimi tutma izni verilmedi. Daha sonra onun mezari ustunde bir mekteb qayirdilar. Bugun orada ne mezar ve ne de mekteb vardir ve Şeyx’in quyulandigi yer belli deyildir.


ELAQELI QEYDLER
1- Xiyabani ve hereketini tanimaq ve orgeşmek uçun en yaxçi qaynaq ozunun soylediyi sayisiz nitq ve yazdigi onlarca meqalesidir. Tarixi deyişdirmek, tehrif etmek, şexsiyyetler ve hadiselerin içini boşaltmaq heç kimden, dost veya duşmen, qebul edilecek bir reftar deyildir. Tarixde “Ermenilerce oldurulen, Turk milliyyetçisi olan ve Azadistan Turk Dovleti’ni quran separatist bir Xiyabani” heç vaxt yaşamamişdir. Mebhes milliyyetçiliyin pis veya yaxçi olmasinda deyil, mebhes tekce bele bir şexsin heç vaxt var olmadigindadir. Bu xeyali şexs “Babek”den bir “Şaman Turk” yaradan Turk-Islam Sentezçi zehniyyetin mehsulundan başqa bir şey deyildir.

2- Xiyabani heç vaxt separatist olmayipdir çunku ozu bele deyir. Xiyabani’nin Azerbaycan’i olqu etmek ve daha sonra Tehran’i feth etmeye niyyeti var idi. Bunu gerçekleşdirmek uçun de Iran’in bahsqa bolgelerinde (Gilan, Iran’in Guneyi) başlayan demokratik hereketlerle birleşmek yolunda emeli addimlar atmaya başlamişdi. Ayrica o dovurde Iran’da Azeri Qacar dovleti hakim idi. Ataturk’un başlatdigi hereket Osmanlilardan ayrilmaq uçun ise eyer, Xiyabani Hereketi de Qacarlardan ayrilmaq uçun sayilabiler.

3- Xiyabani Demokrat Partisi’nin feallarindan idi. Birinci meclisde milletvekilleri ikiye bolunmuşduler. Muhafizekarlar (Ictimaiyyun-i E’tedaliyyun) ve Radikallar (Ictimaiyyun-i Ammiyyun veya Sosyal Demokratlar). O vaxtin Iran’inda Sosyal Demokrat adi altinda bugunku me’nada uç Sosyal Demokrat, Sosiyalist ve Komunist cerayanlar bir araya gelmişdiler. Sosyal Demokratlarin prensiblerinin başinda “Siyasi gucun ruhani gucden qet’iyyen ayri olmasi” idi. Xalqlar Dostlugunun gerçek mudafieçisi olan Xiyabani’nin siyasi yolu, ozunun defelerle yazdigi ve soylediyine gore “emperiyalisme qarşi ve demokratik azadliqlar ugrunda mubarize” olupdur.


Ey vetene bezl eliyen neqd-i can!
Millete dar uste veren imtihan!
Mehv ola muşkuldu bu nam-u nişan,
Qanla sefa tapdi bahar-i veten.


Xalqin Xiyabani uçun soylediyi agitdan

Dadaş Qaraqoyunlu Qizilbaş