AZADİSTAN (ERKİN YURD) -XİYABANİ

Sunday, March 15, 2009

آزادستان در دام تركي ستيزي و خودزني



نوشته روشني بيك و جوابيه تقي اراني به آن

مئهران باهارلي

ائلگون، بوز آيي، سيغير ايلي
Elgün, Boz Ayı, Sığır İli
شنبه، ٦ فوريه- ٢٠٠٩



سؤزوموز

دولت عثماني و تركهاي ايران در اوائل قرن بيستم

در اواخر قرن نوزده و اوائل قرن بيستم، دولت عثماني كه قدرتي منطقه اي و جهاني بود، عمدتا سياستهاي بسيار درست و واقع گرايانه اي را در مقابل تركان ايران و آزربايجان جنوبي و در دو محور دولت تركي-آزربايجاني قاجار و توده مردم تركزبان ساكن در ايران اتخاذ كرده بود. مولفه هاي اساسي اين سياستها عبارت بودند از:
١-كوشش براي ايجاد شعور ملي و سرعت دادن به تشكل ملي تركزبانان پراكنده در سراسر ايران شامل شمال غرب، جنوب و شمال شرق آن (و تركمن زبانان ساكن در شمال شرق آن)؛ سعي براي ايجاد مفاهيم "ملت ترك" از تركزبانان آزربايجاني پراكنده در ايران و قفقاز، و "وطن آزربايجاني" در ميان تركان ساكن در شمال غرب ايران،

٢-سعي در بهبود و تعميق روابط همه جانبه بين دولتين عثماني و قاجاري به عنوان دو آخرين دولت بازمانده ترك در تاريخ. قابل ذكر است كه هر دو اين دولتها در سراسر قرن نوزده و آغاز قرن بيستم معروض به سياستهاي توسعه طلبانه و تجاوزات نظامي دول امپرياليستي اروپائي-مسيحي بريتانيا، روسيه و ... بوده اند،

٣-سعي در گسترش آزاديهاي اجتماعي، جريان دمكراسي خواهي و عدالت طلبي در ايران از طريق حمايت مستقيم از رفرمهاي اجتماعي و سياسي دولت قاجاري و حمايت غير مستقيم از حركت مشروطه خواهي با اقداماتي از قبيل اعطاي پناهندگي و دادن مامن به سيل روشنفكران و ناراضيان مهاجر و فراري ايراني اعم از فارس و ترك، دادن مجوز به نشريات مشروطه خواه متعدد در خاك عثماني از قبيل اختر (ميرزا طاهر تبريزي)، شركت عملي دسته جات مسلح مجاهدين عثماني در حركت مشروطه از طريق آموزش نظامي مجاهدين ترك آزربايجاني و بعضا شركت مستقيم در برخي از نبردها،

٤-سعي در جهت از بين بردن خرافات اسلامي و در راس آنها تفرقه و دشمني سني-شيعي، كوشش براي بوجود آوردن اتحاد و جبهه واحد مسلمانان از هر فرقه و مذهب در مقابل اتفاق دولتهاي استعماري مسيحي اروپائي-غربي و در اين راستا بكار بردن دكترين "اتحاد اسلام" و حمايت از تئوريسين برجسته آن سيد جمال الدين افغاني (اصلا از تركهاي آزربايجان جنوبي، بلوك افشار اسدآباد واقع در استان همدان فعلي)،

٥-كوشش براي بسيج توده هاي ترك در آزربايجان جنوبي و ايجاد روحيه مقاومت در آنها براي مقابله مسلحانه با دستجات و شبه نظاميان ارمني-آسوري كه در دهه دوم قرن بيستم در مناطق غربي آزربايجان جنوبي دست به كشت و كشتار وسيع تركان و غصب و الحاق سرزمينهاي تركي-آزربايجاني زده بودند، و در مواردي آزادسازي شهرهاي اشغال شده آزربايجان جنوبي مانند اورميه، ديلمقان، خوي، .... از اشغالگران ارمني-آسوري توسط ارتش عثماني (در شهرهاي متعدد آزربايجان غربي مزارهاي عساكر عثماني شهيد شده در اين عملياتها موجودند).

پس از فروپاشي دولت عثماني، اتحاد استراتژيك در حال شكل گيري نخبگان سياسي و نظامي عثماني با تركان ايران نيز از هم گسست. با روي كار آمدن آتاترك و ايجاد جمهوري تركيه، دولت جديد اين كشور تلاشي ناكام براي بازگرداندن احمد شاه قاجار به تخت سلطنت را آزمود. اما پس از آن و با مبنا گرفته شدن "ميثاق ملي" در سياست خارجي اين كشور، آنكارا تدريجا تغيير موضع داده و به متحد حاكميت قوم فارس در ايران يعني رژيم پهلوي تبديل گرديد. اين اتحاد در دوره جنگ سرد و قرار گرفتن تركيه و ايران در يك جبهه بر عليه بلوك شرق و ايجاد پيمان سنتو مستحكمتر شد. همسوئي و همكاري ايجاد شده بعدها پس از تاسيس جمهوري اسلامي و وارد شدن مساله كرد در تركيه به فاز مسلحانه تعميق، و بدنبال اقتدار جريانات منسوب به اسلام سياسي در اين كشور به اتحادي استراتژيك بين دولت تركيه و بنيادگرايان فارس حاكم بر ايران تبديل گرديد.

كج فهمي و اپيدمي خودزني نخبگان ترك ايران

در دهه هاي آخر قرن نوزده و اوائل قرن بيستم مديريت ماهرانه حمايتهاي سياسي و نظامي عثماني از سوي رهبران سياستمدار، پراگماتيك و مدبر شمال آزربايجان و در راس آنها محمد امين رسولزاده، منجر به ايجاد جمهوري خلق آزربايجان در قفقاز شد. اما در جنوب ارس، عكس اين حادثه رخ داد. اپيدمي از خودبيگانگي و خودزني در مقياس كلي و نبود مطلق آگاهي ملي و درايت سياسي در ميان رهبران، نخبگان و روشنفكران ترك ايران و آزربايجان كه در جنبش مشروطه به اوج خود رسيده بود در كوتاه مدت منجر به ساقط شدن دولت تركي آزربايجاني قاجار و خارج شدن حاكميت يك هزار ساله ايران از دست تركان گرديد.

حادثه كج فهمي مواضع مترقي و مثبت دولت عثماني نسبت به تركان ايران، پي نبردن به اهميت استراتژيك آن براي آزربايجان جنوبي، بي كفايتي و عجز در بكار بردن اين فرصت تاريخي طلائي و نادر بدست آمده در راستاي منافع ملي تركان ايران و آزربايجان جنوبي از سوي رهبران، نخبگان و روشنفكران ترك و آزربايجاني و حركت آنها به سوي دشمني با عثماني و دولت جمهوري خلق آزربايجان (مساوات) و ترك گريزي و ترك ستيزيشان، همه در همين زمينه و به عنوان بخشي از اپيدمي از خودبيگانگي و خودزني قابل توضيح اند. ترك ستيزي و دشمني با عثماني و حكومت مساوات علاوه بر افراطيون فارس و ارمني آن دوره، در ميان بسياري از شخصيتهاي امروز مقبول شمرده شده ترك و آزربايجاني نيز مشاهده مي شود.

آزادستان در دام تركي ستيزي و خودزني

شيخ محمد خياباني و حركت تحت رهبري وي آزادستان نيز به دام اپيدمي خودزني گرفتار آمده اند. شيخ محمد خياباني، روحاني اي لائيك با تمايلات چپ و آزاديخواهانه و مبارزي بيباك و صريح اللهجه بر عليه استبداد داخلي و استعمار انگليس بود كه مانند هزاران سياسي ديگر در تاريخ معاصر ايران و آزربايجان، جان خود را در راه تحقق آرمانهايش باخت. حركت خياباني- آزادستان در مجموع حركتي آزاديخواهانه و بيش از آن حركتي بلشويك گرايانه و بر ضد انگليس بود. اما بر اساس منابع، مدارك و شواهد موجود خياباني و سران حركت تحت رهبريش، اساسا قائل به وجود ملتي به نام ترك در ايران و وطني بنام آزربايجان نبوده و طبيعتا تعريفي از منافع ملي ملت ترك و وطن آزربايجاني نيز نداشته اند. از آنجائيكه آنها در صدد استفاده از حق تعيين سرنوشت براي تركان ايران و آزربايجان و ايجاد دولتي ملي نبوده اند، لاجرم از درك ارزش تاريخي سياستها و حمايتهاي عثماني در آن برهه زماني براي وصول به اين آمال نيز عاجز بوده اند. در نتيجه اين زيرساخت ذهني غيرملي و ايران محورانه است كه رهبران اين حركت به همراه خود آن، گام به گام به دامان سياستهاي ضد تركي و ضد آزربايجاني در غلطيده و به عرصه تركي ستيزي و خودزني علني كشانيده شدند. در ادامه اين روند، آنها به دشمني با بخش مستقل شده آزربايجان در شمال ارس و رو در روئي با نيروهاي آزاديبخش عثماني كه در آن مقِطع زماني در همسوئي مطلق با منافع ملي ملت ترك و وطن آزربايجاني عمل كرده و در حال جنگ با دو دولت استعماري بريتانيا و روسيه و همچنين شبه نظاميان ارمني و آسوري در شمال غرب ايران بودند پرداختند.

دمكراتهاي تبريز در جريان كشتار تركان غرب آزربايجان توسط ارمنيان و آسوريها، در خبطي تاريخي جانب دسته دوم را گرفته و بر عليه توده ترك مقاومت كننده شهرهاي اورميه و خوي و سلماس و ... و ارتش رهائي بخش عثماني موضعگيري كردند. آنها آذرآبادگان روزنامه تركي زبان عثمانيان در تبريز را توقيف و تقي رفعت بنيانگذار اين نشريه را از حزب اخراج نمودند. (روزنامه آذرآبادگان شعار ترك بودن آزربايجان را مي داد، به ايجاد سنت تركي نويسي در آزربايجان جنوبي اهتمام مي ورزيد، بر عليه سياستهاي استعماري بريتانيا و روسيه افشاگري مي كرد، خواستار پايان دادن به كشمكش سني و شيعه بود و از اتحاد و مقاومت تركان آزربايجان بر عليه توسعه طلبي و قتل عامهاي ارمنيان مدافعه مي نمود). كسروي در اين باره مي گويد: "ميرزا تقي خان رفعت كه به هنگام در آمدن عثمانيها به آذربايجان به پيش آنها رفته و سپس با دستور آنها روزنامه آذرآبادگان را به تركي بنياد نهاده، .... دموكراتها در يكي از نشستهاي همگاني خود او را بدخواه و نادرست خوانده و از حزب بيرونش كردند" (احمد كسروي). اين و ديگر اقدامات اشتباه، باعث تبعيد گرديدن چند تن از رهبران اين حركت (خياباني، نوبري، بادامچي) از طرف عثماني ها به شهر قارس در آزربايجان تركيه و هجو خياباني در كاريكاتورهاي نشريه ملانصرالدين چاپ باكو شد. رهبران حركت آزادستان بدين نيز اكتفا ننموده به اتحاد با شائوميان ارمني صدر حكومت اشغالگر بلشويك باكو و متفق داشناكها و نيز اتخاذ سياستهاي دشمنانه با دولت تازه تاسيس جمهوري خلق آزربايجان در قفقاز جنوبي اقدام نمودند و در نهايت با كوته بيني تمام، نام آزربايجان را با كلمه فارسي-ارمني آزاديستان (به سياق هاياستان) عوض كردند. لوك بورانيان ارمني در باره نام دولت آزادستان به رهبري خياباني مي نويسد: "آزادستان (در فارسي) به معني سرزمين آزاد است. -ستان پسوندي با ريشه هند و ايراني است كه به زبانهاي بسيار توركي وارد شده است. اين كلمه در زبان ارمني در نام هاياستان (به معني ارمنستان) نيز وجود دارد. آزاد در زبان ارمني نيز به معني آزاد فارسي است".

دمكراتهاي تبريز كه اعلاميه هاي خود را صرفا به فارسي و يا فارسي-فرانسه صادر و مصرانه از تركي نويسي اجتناب مي كردند در ادامه سنت انحرافي و ضدملي رهبران فارسگرا و فارسزده انجمن غيبي تبريز، در نشستي داوطلبانه تصميم به رسمي نمودن كاربرد زبان بيگانه فارسي در مكاتبات و بيانيه هاي خود گرفتند. كسروي در اين باره مي گويد: "... اينها را ديدند و بنام علاقه اي كه به ايران و آزربايجان داشتند، دورانديشانه به چاره پرداختند و در يك نشستي كه دموكراتها (دموكراتهاي آن روزي) در اداره تجدد برپا گردانيده بودند، تصميم گرفتند كه تا توانند به رواج زبان فارسي در آزربايجان كوشند. كه نه تنها درسها در دبستانها و دبيرستانها جز به فارسي نباشد، در اداره ها نيز، تا پيشرفت دارد گفتگوها با فارسي باشد". (سرنوشت ايران چه خواهد بود. احمد كسروي). اين اقدام اخير در هر دوره و در هر شرايطي و با هر بهانه اي، چه در اعتراض به عثماني و چه به نيت دشمني با مساواتيان و چه ابتدائا، عملي خيانت آميز است. به همه حال، مجموعه اين موضعگيريها صرفا در راستاي ايرانيگري كلاسيك، تركي ستيزي صرف و اپيدمي خودزني قابل توجيه اند.

پديده نخبگان ترك و آزربايجاني نژادپرست و از خود بيگانه

بر خلاف شيخ محمد خياباني كه خود و جنبش تحت رهبريش خصلتي دوگانه دارد، در پايان قرن نوزده و آغاز قرن بيستم، دسته ديگري از شخصيتهاي آزربايجاني وجود دارند كه حتي اگر شده به شكلي ناخواسته نيز كوچكترين نقش مثبتي در روند ملت شوندگي تركان و وطن شدن آزربايجان نداشته اند. علاوه بر آن بسياري از اين نخبگان كه آگاهانه بر عليه ملت ترك و وطن آزربايجاني حركت نموده اند، نقشي كليدي در ايجاد نژادپرستي آريائي، شونيسم، برتري طلبي، استعمار و توسعه طلبي فارسي داشته اند. حقيقت آن است آنچه در ايران شونيسم فارسي، راسيسم آريائي و دكترين پان ايرانيسم ناميده ميشود، ساخته و پرداخته مشترك دو گروه نخبگان فارس و نخبگان ترك ميباشد. (شايد از همينروست كه در ميان ملل ايراني، ملت ترك، تاكنون و بدرستي به شكل ملتي شناخته مي شود كه بيش از همه ملل ديگر و اكثرا داوطلبانه آسيميله شده، تسليم زبان و فرهنگ و اقتدار سياسي قوم فارس گرديده، اكثريت مطلق نخبگانش هويت ملي خويش را از دست داده و فاقد شعور ملي است). اين افراد باعث گرديده اند كه از يك سو ناسيوناليسم فارسي از همان آغاز خصلتي ضد ترك و ضد آزربايجاني، ديگرستيز و نژادپرستانه داشته باشد و از سوي ديگر در عرصه سياست فارسي، هم راست فارس، هم چپ فارس و هم نيروهاي سياسي ديني-مذهبي فارس شديدا به بيماري توسعه طلبي-استعمار فارسي و نژادپرستي آريائي آلوده گردند.

ميرزا فتحعلي آخوندزاده، جلال الدين ميرزا قاجار، سيد حسن تقي زاده (كاوه- برلين)، حسين كاظم زاده (ايرانشهر-برلين)، محمد قزويني، محمود افشار (آينده)، سيد احمد كسروي تبريزي (پرچم، پيمان)، ميرزا رضاخان افشار بكشلو، صادق رضازاده شفق، تقي اراني (فرنگستان، دنيا)، بعدها سرلشكر احمد نخجوان، صادق هدايت، ابوالقاسم آزاد مراغه اي، علي اكبر داور، عبدالحسين خان تيمورتاش نرديني، عيسي صديق شاملو، غلامعلي رعدي آذرخشي، خليل ملكي، جواد شيخ الاسلامي، يحيي ذكاء، بابك اميرخسروي قاجار و .... همه از اين خيل اند. (آخوندزاده به سبب نوگرائي، كوشش براي تغيير الفبا و نوشتن نمايشنامه هائي به زبان تركي آزربايجاني داراي جايگاه ويژه اي در تاريخ زبان و ادبيات تركي است، تقي زاده در اواخر عمر صريحا پشيماني خود از برخي از عقايد نژادپرستانه دوران جواني اش را بيان كرده است، نام عارف قزويني نژادپرست معروف نيز آورده نشد زيرا وي علي رغم آزربايجاني بودن به لحاظ مليت ترك نبوده، تات مي باشد). اينگونه افراد اصلا ترك و اكثرا آزربايجاني، به سبب نقششان در ايجاد نژادپرستي آريائي و شونيسم فارسي، نه تنها دشمن ملت و وطن خود، بلكه بدخواه همه ملل و سرزمينهاي ملي در ايران و خاورميانه بوده و هستند و مسئوليتي انكار ناپذير و گناهي غير قابل بخشش در تيره روزي و بدبختي ملل مسلمان غيرفارس ساكن در ايران امروز دارند. در اين رابطه مي بايست بويژه نامهاي احمد كسروي الهام بخش راست فارس و تقي اراني الهام بخش چپ فارس در ايده هاي نژادپرستانه آريائي، برتري طلبانه و تهاجمي بر عليه تركان و آزربايجان تاكيد شوند.

قابل ذكر است كه پديده خيل نخبگان ترك آزربايجاني هويت زدائي شده و نژادپرست آريائي در سراسر دو قرن نوزده و بيست، پديده اي منحصر به فرد بوده و مشابه آن به لحاظ گستردگي در هيچ كدام از ملل معروض به ستم ملي در خاورميانه از جمله كردها ديده نمي شود. وجود دهها و صدها شخصيت مدافع شونيسم فارسي، راسيسم آريائي و پان ايرانيسم آشكار و نهان در ميان نخبگان و روشنفكران ترك ايراني، خود مساله اي بسيار قابل تامل و در عين حال ننگي تاريخي براي اين گروه است. با اين همه، اين پديده تاكنون از سوي روشنفكران ترك و آزربايجاني يا كلا انكار گرديده، يا ناديده گرفته شده و يا در بهترين حالت به صورت نمونه هاي منفرد و شخصي پذيرفته شده و به صورت جرياني ريشه دار و الگوئي منحرف در ميان نخبگان از خود بيگانه ترك و آزربايجاني و به عنوان عارضه جانبي سياست موفقيت آميز مستعمره سازي آزربايجان و روند به بار نشسته آسيميلاسيون تركان ساكن در ايران، بررسي، آسيب شناسي، نقد و چاره يابي نشده است. حال آنكه مانع اصلي در روند ملت شوندگي و احقاق حقوق ملي خلق ترك و آزربايجان در ايران، نه شونيسم فارسي، بلكه همين نخبگان ترك و آزربايجاني هويت زدائي شده چپ و راست و مذهبي-ديني ايران محور و فارسگرا است. همچنين تاكنون از سوي روشنفكران ترك و آزربايجاني هيچگونه عذرخواهي از ديگر ملل مسلمان غيرفارس ساكن در ايران بابت نقش تركان آزربايجاني هويت زدائي شده در اشاعه نژادپرستي آريائي و شونيسم فارسي و استقرار و استمرار ستم ملي در اين كشور انجام نگرفته است.

تقي اراني: پان ايرانيست ماركسيست

دكتر تقي اراني از نمونه هاي معدود اشخاصي است كه نژادپرستي را با ماركسسيم در هم آميخته است. وي متولد تبريز مركز آزربايجان و بزرگ شده (از شش سالگي) در تهران پايتخت دولت تركي آزربايجاني قاجاري است (جالب توجه است كه در اين سالها استانبول پايتخت دولت تركي عثماني، مركز فرهنگي و سياسي ترك گرايان، اما تهران پايتخت دولت تركي قاجاري، مركز فرهنگي و سياسي فارسگرايان بوده است). اين درست است كه اراني- مانند هزاران تن ديگر از فعالين سياسي تاريخ معاصر ايران- جانش را در راه عقايد خود از دست داده و از شهيدان انديشه بشمار مي رود، اما وي بر خلاف تبليغات يك طرفه و باور رايج ميان چپ فارس، دانشمندي مترقي، انقلابي اي انترناسيوناليست، فيلسوفي ضد استعمار، وطن پرستي غيروابسته و .... نبوده است. تقي اراني يك فعال سياسي تحصيل كرده، پدر چپ بيمار و كمونيسم سراسري-فارسي در ايران بر اساس نژادپرستي آريائي و مليتگرائي افراطي و برتري طلب فارسي، مدافع استعمار و توسعه طلبي فارسستان و وابسته به دولت روسيه-كمينترن است. وي از نحله شخصيتهاي ترك و آزربايجاني به شدت از خود بيگانه شده است كه مبلغ تركي ستيزي و حامي و مشوق سياستهاي دولتي و استعماري فارسسازي براي آسيميلاسيون تركهاي ايران بوده اند. اراني نقشي تاريخي در ريشه دوانيدن نژادپرستي آريائي و نهادينه شدن ترك ستيزي در ايران معاصر دارد و از زاويه ضرر معنوي كه به ملت ترك و وطن آزربايجاني زده است با هيچ كس ديگر به غير از همشهري خود احمد كسروي قابل مقايسه نيست. دو مقاله اراني در باره آزربايجان بنامهاي "زبان فارسي در آزربايجان" و "آزربايجان يا يك مساله مماتي و حياتي براي ايران" در ميان نژادپرستانه ترين، ضد علمي ترين و ضد انساني ترين نوشته هاي حامل سخيفترين انديشه هاي ضد ترك و ضد آزربايجاني تحرير شده در تاريخ ايران اند.

ماشين تبليغاتي دولت شوروي و چپ فارس در سنت تحريف، جعل تاريخ، اسطوره سازي، داستان پردازي و شخصيت پرستي، از اراني نيز مانند بسياري از شخصيتهاي تاريخ معاصر ايران و آزربايجان، سيمائي به شدت غير واقعي آفريده اند. اينها از يك سو در باره شخصيت علمي وي غلو و اغراق كرده و با بزرگنمائي او را كه صرفا شخصي تحصيل كرده بود به عنوان شخصيتي علمي و فردي دانشمند و فيلسوف و شرقشناس و .... معرفي نموده اند، و از سوي ديگر به تطهير وي از انديشه هاي نژادپرستانه اش پرداخته و از او كه باستانگرائي مدافع شونيسم فارسي بود انقلابي اي انترناسيوناليست ساخته اند. بنا به اين منابع، اراني كه كلا هفت سال در آلمان اقامت داشته و در سومين سال اقامت خود در اين كشور، يك نژادپرست آريائي قهار، ناسيوناليست افراطي فارس و فاشيست طرفدار موسوليني بود، يك سال بعد از آن با چرخشي ١٨٠ درجه اي تبديل به ماركسيستي آتشين شده و از باورهاي نژادپرستانه يك سال پيش خود دست برداشته است.

دلائل عدم نقد نژادپرستي از سوي اراني

اراني هرگز نژادپرستي در كل و نژادپرستي آريائي در خاص و نقش و وزنه اين دو در ناسيوناليسم ايراني-شونيسم فارسي و يا گذشته خود در ارتباط با آنها را به طور سيستماتيك و علمي نقد ننموده است. نژادپرستي آريائي هوسي زودگذر و امري جزئي نيست كه بتوان در گپي دوستانه و صحبتي سرپائي به آن پرداخت. اين نژادپرستي در تاريخ ايران سابقه اي ديرين و ريشه هاي عميق دارد، از اركان ناسيوناليسم فارسي موسوم به ناسيوناليسم ايراني در كشور كثيرالمله ايران بوده و از بنيانهاي دولت پهلوي به عهد رضا شاه است. اما تمام آنچه اراني در رابطه با نقد نژادپرستي انجام داده عبارت از اين است كه صرفا در يكي دو جمله كوتاه، حين صحبتي خودماني و يا نوشته اي غيرمربوط، برخي از كارهاي خود در آلمان مانند "نوشتن به پارسي سره" و "شركت در مجامع تذكري كه از افتخارات نژاد آريائي صحبت مي كنند" را مضر شمرده است. چنانچه خود مي گويد: "نگارنده اين سطور (اراني) هم بر حسب تقاضاي سن و محدود[يت] معلومات بر محيط چنانكه از مقالات مجله ايرانشهر و مجله فرنگستان بر ميآيد تابع اين نهضت بودم و با دوستان خود به فارسي ويژه مكاتبه ميكردم" (اراني، تقي: "تغيير زبان فارسي"، مجله "دنيا"، شماره ١٠ خرداد ١٣١٤) و نيز: "مجامع اينها را عموما بايد مجلس تذكر ناميد. مجامع مزبور كه از مرحله اقدام و عمل بكلي دور ميباشند براي جوانان اين جامعه كاملا مضرند" (اراني، تقي: "شش ماه مجله دنيا و انعكاس آن"، مجله دنيا، ١٣١٣، شماره ٦، ص ١٦٦). بنا به اين توضيح اسف انگيز، دليل مخالفت اراني با مجامع مذكور، نه مخالفت با نژادپرستي، بلكه "دور بودن اين گونه مجامع از مرحله عمل و اقدام" – كه وي توضيحي در باره آنها نمي دهد- است. به عبارت ديگر اگر اين مجامع نژادپرست آريائي و شونيست فارسي به عمل و اقدام دست مي زده اند مشكل از ميان بر مي خاست و مورد تائيد اراني قرار مي گرفته اند!. انگيزه وي در مخالفت با پارسي سره نويسي نيز، صرفا مخالفت با رضاخان است نه مخالفت با تغيير اجباري زبان يك ملت و سرزمين توسط دولت. زيرا اراني- به عنوان روشنفكري ترك و آزربايجاني كه در عمر خود كلمه و سطري به تركي ننوشت و همواره صحبت كردن به تركي را نيز عملي ننگين دانست- هرگز مساله اي با سياست تغيير زبان تركان ساكن در ايران به فارسي توسط دولت نداشت، بلكه حامي و مشوق آن نيز بود.

افزون بر آن به گفته انور خامه اي يكي ديگر از ماركسيستهاي پان ايرانيست، گويا اراني بعدها اينگونه اقدامات خود را در تضاد با "ميهن پرستي" و "ناسيوناليسم واقعي" شمرده است (خامه اي، انور: "پنجاه و سه نفر"، تهران، انتشارات هفته، بي تاريخ ص ٢٥). اين عذر بدتر از گناه است زيرا در فرهنگ سياسي فارسي، ميهن پرستي و ناسيوناليسم واقعي، همان ايرانگرائي و فارس محوري، دفاع از فارسسازي و سياستهاي استعماري فارسستان در ديگر مناطق ملي ايران است. اساسا اشتغال اراني با موضوعاتي چون پارسي سره و فارسي نويسي و تغيير زبان فارسي و ادبيات فارسي به جاي زبان ملي و مادري خود تركي و ادبيات تركي، ماهيت ميهن پرستي و ناسيوناليسم واقعي مورد نظر وي را بر ملا مي سازد. بي هيچ ترديدي عدم نقد نژادپرستي آريائي و نقش آن در ناسيوناليسم ايراني-فارسي و چپ فارس و يا شكل گيري و رفتارشناسي دولت پهلوي و نيز نقش آن در گذشته خود اراني و از سوي وي، ناشي از فراموشي و سهل انگاري و يا نبود وقت نيست. بلكه از آنروست كه اراني ملتفت وجود و يا اهميت مساله اي بنام نژادپرستي در ايران كثيرالمله و وزنه و سنگيني آن در پيدايش و بقاء دولت پهلوي، حتي واقعيت كثيرالملگي ايران نبوده، و اساسا مشكلي با نژادپرستي آريائي، ناسيوناليسم برتري طلب فارسي و يا فارسسازي تركان ايران و آزربايجان نداشته است. اراني مشكلي با نژادپرستي آريائي و شونيسم فارسي نداشت زيرا تا آخر عمر كوتاه خويش شخصيتي به شدت الينه شده و فارسزده بود.

اراني و آسيب شناسي چپ سراسري-فارس

چپ سراسري-فارسي و مقلدين و طرفداران آزربايجاني آنها ادعا مي كنند كه اراني بعدها انديشه هاي نژادپرستانه اوليه خود را نقد و رد كرده است. اما هيچگونه مدرك و سندي بر صحت اين ادعا و در واقع داستان وجود ندارد. تمام آنچه در باره عدول اراني از عقايد نژادپرستانه پان ايرانيستي و شونيستي فارسي خود در سالهاي آتي عمرش گفته مي شود، بي پايه و بازنويسي تاريخ است. علاوه بر آن، اين حقيقت كه اراني پس از نوشتن مقاله نژادپرستانه و شونيستي "آزربايجان يا يك مساله مماتي و حياتي براي ايران" در مدت پانزده سال تا آخر عمر خود، به تعبير خودش هيچگونه "مسئوليت وجداني براي بيان حقيقت و جلوگيري از صحيح پنداشته شدن ادعاهاي باطل" نژادپرستانه آريائي، شونيستي فارسي و ضد تركي خود "از سوي عده اي به سبب جهل و ناداني" حس نكرد، و حتي فرصتي براي نوشتن نقدي كوتاه بر انديشه ها و رفتارهاي نژادپرستانه و ضد تركي و ضد آزربايجاني خود كه "بر حسب تقاضاي سن و محدود[يت] معلومات بر محيط" از وي سرزده بود نيافريد، دليل قاطعي است كه نشان مي دهد وي از عقايد مطرح كرده خود در اين مقاله عدول نكرده است.

تجربه تطهير اراني از عقايد نژادپرستانه خود توسط چپ فارس و دنباله روهاي آزربايجاني آنها از طريق تحريف واقعيتها و اختراع داستانهاي بي پايه، تبديل به سنتي جاافتاده در ميان جريان چپ در ايران – اعم از فارس و ترك - شده است. (مقاله محمد علي حسيني: "پاسخ كوتاه تاريخي در باره دكتر تقي اراني" در سايت "آذربايجان www.azer-online.com"، نوشته اي از اين دست است). اين روش عينا در مورد كتاب "آذربايجان و مساله ملي" تاليف شاعر اوختاي-چريك فدائي خلق عليرضا نابدل نيز بكار گرفته شده است. چنانچه عده اي از جمله پروفسور زهتابي بدون هيچگونه سند و مدرك قابل قبولي ادعا نموده اند كه مولف اين كتاب ضد تركي و ضد آزربايجاني، حميد اشرف است. (اما در اين صورت نيز، اصل مساله فرقي نمي كند، زيرا هر دو اين شخصيتها ترك و آزربايجاني اند و اين سوال كه چرا يك روشنفكر ترك و آزربايجاني آنهم چپگرا به چنين موضع ضد تركي و ضد آزربايجاني غليظي سقوط كرده پاسخ درخوري نمي يابد). به همه حال، بويژه بر چپ ترك و آزربايجاني است كه از سنت انكار واقعيتها، داستان سازي، جعل تاريخ و تحريف آن بر اساس سائقه هاي ايدئولوژيك ويا عادات سخت جان دست كشيده، نخست واقعيت تلخ وجود پديده نخبگان و شخصيتهاي از خود بيگانه، فارسزده و مرتجع ترك و آزربايجاني چپگرا مانند تقي اراني و خليل ملكي و بابك امير خسروي و سيروس مددي و ... را بپذيرد و سپس آنها را با واقعگرائي، بيطرفي، شهامت و صداقت كالبد شكافي، ريشه يابي، نقد، افشاء و طرد نمايد.

روشني بيك دوست حقيقي تركان ايران و آزربايجان جنوبي

مقاله آزار دهنده اراني در دفاع از نژادپرستي آريائي و ضرورت امحاء ملت و زبان و فرهنگ ترك در ايران بنام "آزربايجان يا يك مساله مماتي و حياتي براي ايران"، در پاسخ به "جوابيه به نامه دو آزربايجاني ايراني" نوشته خاورميانه شناس برجسته ترك عثماني "روشني بيك" به تحرير در آمده است. روشني بيك، يكي از محققين و ژورناليستهاي برجسته عثماني و از دوستان حقيقي ملت ترك ساكن در ايران و وطن آزربايجان جنوبي در آغاز قرن بيستم است. تحليلها و آناليزهاي وي در باره خاورميانه و ايران كه قريب به يك صد سال پيش نوشته شده اند بسيار كارشناسانه، دقيق، منطقي و محكم اند و درستي بسياري از آنها را تاريخ در سالها و دهه هاي آتي و يك به يك به اثبات رسانيده است. به عنوان مثال وي زمانيكه هنوز رضاخان وزير جنگ بود، مقالات متعددي در افشاء ماهيت او منتشر كرده و در آنها رضاخان را به عنوان مهره بي اختيار امپرياليسم انگليس معرفي مي نمود. تاكنون در ايران نوشته اي از روشني بيك به زبان تركي و يا به فارسي منتشر نگرديده اما مقاله تقي اراني در پاسخ به نوشته روشني بيك بارها چاپ و پخش شده است. با اين همه محققين و ناسيوناليستهاي فارس كه به احتمال زياد هرگز هيچ نوشته اي به تركي از روشني بيك را نيز نخوانده اند، ادعا مي كنند كه وي شخصي "پان تركيست" و "خيال پرست" است (توركولوق برجسته دكتر جواد هئيت نيز در مقاله خود بنام "نقدي بر كتاب روشنفكران آذري و هويت ملي و قومي تاليف علي مرشدي زاد"، به عللي نامعلوم اين ادعاها را تكرار و از روشني بيگ با صفات "پان تركيست معروف" و "خيال پرست" ياد كرده است).

در ادامه نوشته حاضر، جوابيه روشني بيك در پاسخ به نامه اعتراضي دو آزربايجاني ايراني ساكن در عثماني آورده شده است. اين دو آزربايجاني ايراني در نامه ارساليشان به روزنامه وطن چاپ استانبول، منكر ترك بودن خود و تركان آزربايجان شده و آريائي بودنشان را ادعا كرده بودند. جوابيه كوتاه روشني بيك به اين دو، كه مانند ديگر نوشته هاي وي از سر دانائي، وقوف و پختگي سياسي نوشته شده، از منطقي آهنين برخوردار است و در ضمن تنها چيزي كه در آن وجود ندارد "پان تركيسم" و "خيالپرستي" است. سطر سطر اين جوابيه، آكنده از محبت و احترام زائد الوصف وي نسبت به تركان و وطن آزربايجاني است. روشني بيك در اين نوشته به غايت واقع گرايانه كه درستي خود را امروز نيز عينا حفظ كرده است، با زبان روزنامه نگاري-سياسي حرفه اي و لحني متين، جدي و محترمانه، از پايمال شدن حقوق ملي ملت ترك در ايران توسط استعمار چند قرنه فارسي سخن مي گويد، بر عليه سياستهاي فارسسازي در ايران هشدار داده، و رهائي تركان ايران و آزربايجان جنوبي در آينده نزديك را نويد مي دهد.

مقاله سفارشي اراني در پاسخ به روشني بيگ

اراني مقاله نژادپرستانه خود ("آزربايجان يا يك مساله مماتي و حياتي در ايران") در پاسخ به روشني بيگ را در تاريخ ٣٠ آگوست در برلين و تنها دو روز پس از انتشار جوابيه روشني بيك به نامه اعتراضي دو آزربايجاني به تاريخ ٢٨ آگوست در استانبول، و هنگامي كه ٢٢ سال داشته به قلم آورده است. اين سرعت براي آن سالها فوق العاده بشمار مي رود. وي دليل نوشتن اين مقاله را "مسئوليت وجداني براي بيان حقيقت و جلوگيري از صحيح پنداشته شدن اين ادعاهاي باطل از سوي عده اي به سبب جهل و ناداني" عنوان كرده و مي گويد: "ولي نظر به اينكه ممكن است بعضي از روي جهل و ناداني ادعاهاي باطل آنها را صحيح پندارند، ما خود را وجدانا مسئول مي دانيم كه از بيان حقيقت خودداري ننموده و در جواب بعضی از مقالات آنها عقائد خود را به معرض اطلاعات عموم بگذاريم (تقي اراني)". اما بنظر مي رسد كه اراني بر خلاف آنچه ادعا مي كند، اين مقاله را به سفارش كاركنان سفارت ايران در برلين نگاشته است:

-اولا اراني كه از سوي حكومت رضاخاني براي تحصيل به آلمان فرستاده شده بود، با مقامات ايراني مستقر در آن كشور روابط حسنه اي داشته است.

-دوما در آن سالها اراني طرفدار ناسيوناليسم افراطي فارسي و نژادپرستي آريائي و مبلغ فاشيسم موسوليني بود كه در همخواني كامل با ايدئولوژي ديپلماتها و تكنوكراتهاي حكومت رضاخان مسلط بر اركان دولت قاجاري در سالهاي آخر عمر آن بوده است. چنانچه خود مي گويد: "موسوليني ظاهرا به پارلمان عقيده دارد ولي در موقع لزوم با تهديد، اكثريت براي خود تهيه كرده لوايح پيشنهادي دولت را ميگذراند. يك چنين ديكتاتوري هم ايران لازم دارد" (تقي اراني- نشريه "فرنگستان" شماره ١، ارديبهشت ١٣٠٢، برلين، ص ص ٥-٣).

-سوما اراني مقاله خود در فرنگستان چاپ برلين را، دو روز پس از انتشار مقاله روشني بيك در روزنامه وطن استانبول منتشر كرده است. اين بدان معني است كه وي مقاله مذكور را در روز انتشار آن رويت كرده است. حال آنكه در آن دوره رويت روزنامه چاپ عثماني در روز انتشار خود در آلمان به جز براي مقامات سفارتي غيرممكن بوده است.

-چهارما روشني بيك كه شخصي بسيار تيزبين بوده در جوابيه خود تلويحا مي گويد كه نامه اعتراضي دو آزربايجاني ساكن عثماني توسط مقامات رسمي ايراني نوشته شده است، يعني همانها كه احتمالا از اراني خواستار نوشتن مقاله اي در پاسخ به آن شده اند. وي مي گويد: "در نامه تان از روابط دوستانه دو ملت (يعني ايران و تركيه) بحث نموده و از مختل شدن آن مي نويسيد. نيك بدانيد كه اينگونه تعبيرها صرفا مي تواند در افواه مقامات رسمي جايي براي خود پيدا كند" (روشني بيك).

-پنجما بررسي مقاله اراني نشان مي دهد كه وي وقوف كافي بر محتوي نوشته روشني بيك نداشته است. اين امر دو دليل مي تواند داشته باشد. اراني كه در تركي ادبي بيسواد بوده ملتفت نوشته روشني بيك نشده است. و يا آنكه كساني مثلا مقامات سفارتخانه ايران، خلاصه مقاله روشني بيك را به اراني منتقل كرده اند كه اين احتمال اقوي است.

افزون بر آن، روشني بيك مرتبا مقالاتي در افشاء رضاخان كه هنوز وزير جنگ بود منتشر مي كرد و وي را عامل بي اراده استعمار انگليس مي ناميد. اين افشاگري، براي اراني و امثال وي كه در آنها سالها به رضاخان اميدوارانه و به چشم موسوليني ايران مي نگريستند قابل تحمل نبوده است.

در باره محتوي "آزربايجان يا يك مساله مماتي و حياتي در ايران"

مقاله سست، سطحي و اساسا نامربوط دكتر تقي اراني نوشته شده در پاسخ به روشني بيك به لحاظ فرم، نمونه كلاسيك فقدان منطق، پريشان انديشي و پريشان گوئي است. ظاهرا وي از آنجائيكه سواد نوشتاري-ادبي تركي نداشته و صرفا با تركي محاوره اي آشنا بوده است، ملتفت نوشته كوتاه و واضح روشني بيگ نشده و به طرح و رد مطالب و نكاتي كه روشني بيگ آنها را مطرح نكرده و يا از آنها دفاع ننموده پرداخته است. اين خود نشان مي دهد كه اراني –اگر اين مقاله را به سفارش سفارت ايران ننوشته باشد- بر خلاف ادعاي بيوگرافي نويسهاي توده اي كه از وي دانشمندي فارسي، تركي، عربي، روسي، فرانسوي، آلماني و غيره دان و استاد زبانهاي شرقي به شمول تركي و استاد علم بديع در اشعار فارسي و عربي و تركي و .... ساخته اند، از خواندن و فهميدن يك متن ساده به تركي ادبي نيز عاجز بوده است.

اين مقاله از جنبه ادبيات تنقيدي نوشته اي نازل، تخريبي، عصبي، پرخاش گرايانه، جدلي و تحقير آميز و به لحاظ مضمون سياسي نژادپرستانه، شونيستي و ارتجاعي است. بر خلاف روشني بيك كه عفت کلام و عزت قلم را نگهداشته و از بکار بردن کلمات مستهجن اجتناب كرده است، اراني در مقاله خود به فحاشي عليه ملت ترك و تحقير او پرداخته و ملت ترك را "وقيح، بي تمدن و وحشي" مي خواند. او مكررا از مفاهيم نژادپرستانه و خيالي اي مانند "ملت ايران، روح ايراني، نژاد ايراني، نژاد آريان، تمدن ايراني، آريانهاي دنيا، خون ايراني پاك، احساسات ايراني، ايراني هاي پاك، شرافت ايراني، نژاد مغول، ...." سخن مي گويد. اراني كه اسير حس خود بزرگ بيني اما از نوع فارسي آن شده ادعا مي كند كه: "ترك‌ها وقتي كه به ايران آمدند وحشي بودند و ايراني‌ها آنها را به مذهب اسلام درآورده،‌ لباس تمدن را به تن آن‌ها پوشاندند و تنها ملتي كه به اين قوم وحشي تمدن را آموخت ايراني‌ها بودند. بنابر اين افراد حق‌شناس ترك بايد حقوق ايرانيان را همواه در نظر داشته و در جاده تمدن، آن‌ها را استاد خود بدانند" (تقي اراني). اراني همچنين ادعا مي كند كه: ".... يك نفر آذربايجاني، ترك شدن را براي خود ننگ مي‌داند ..... نسبت ترك دادن به يك نفر ايراني، ظلم صرف است .... بعضي از اشخاص بي‌اطلاع بـا اطلاق اسم ترك به عده‌اي از ايراني‌ها، آن‌ها را ننگين [مي]كنند .... زخم به دل ايراني‌هاي آذربايجان زده، آن‌ها را ترك خطاب مي‌كنند .... (تقي اراني)". اراني با اين سخنان، علاوه بر جهالت محض، نفرت شديد از خود، حس حقارت عميق و كينه ريشه دارش به ملت ترك و وطن آزربايجاني يعني ملت و وطن خود را عيان ساخته است.

اراني در پايان مقاله خود به حكومت رضاخان – كه وي را براي ادامه تحصيل به آلمان فرستاده بود- براي نابود كردن رسمي و سيستماتيك زبان و فرهنگ تركي در ايران چند رهنمود به غايت ارتجاعي مي دهد و از وزارت فرهنگ حكومت رضاخاني و پان ايرانيستها مي خواهد كه به روند امحاء ملت و زبان ترك در ايران و فارسسازي و مستعمره ساختن آزربايجان توسعه و سرعت دهند: "بايد افراد خير‌انديش ايراني فداكاري نموده و براي از بين بردن زبان تركي و رايج كردن زبان فارسي در آذربايجان بكوشند. مخصوصا وزارت معارف بايد عده زيادي معلم فارسي زبان بدان نواحي فرستاده، كتب و رساله‌ها و روزنامجات مجاني و ارزان در آن‌جا انتشار دهد و خود جوانان آذربايجاني بايد جانفشاني كرده، متعهد شوند تا مي‌توانند زبان تركي تكلم نكرده، به وسيله تبليغات عاقبت وخيم آن را در مغز هر ايراني جاي‌گير كنند (تقي اراني)".

برخي از اغلاط اراني

اراني در مقاله مذكور كه پر از اغلاط و داده هاي غيرعلمي و ضدعلمي است، علاوه بر علم و هنر سياست، ناآگاهي عميق خود از جامعه شناسي، انسان شناسي، زبانشناسي، ريشه شناسي و تاريخ و جغرافياي ملي و زباني و اعتقادي منطقه را به نمايش مي گذارد:

-او بر حسب عادت پان ايرانيستها، زبانهاي ايراني كاملا جداگانه "فارسي" و احتمالا "تالشي"، "تاتي" و يا "اوستين" را خلط كرده و ادعا مي كند: "در قفقاز هم فارسي تكلم مي‌كنند" (تقي اراني). حال آنكه زبانهاي ايراني تالشي، اوستين و تاتي كه در قفقاز رايج اند، غير از زبان فارسي اند. در قفقاز نه در گذشته و نه امروز احدي بومي متكلم به زبان فارسي وجود نداشته و ندارد.

-اراني "ترك" و زبان "تركي" را با زبان كاملا جداي "مغولي" و "نژاد مغول" كه روشني بيك در جوابيه خود اصلا به آنها اشاره اي نكرده يكي شمرده و با تمسخري زشت مي گويد: "اگر اين آثار از روح ترك و نژاد مغول است، چرا در مغولستان وطن مباركشان چند عدد از اين شاهكارها نكرده‌اند" (تقي اراني). حال آنكه زبان تركي غير از زبان مغولي و اقوام و ملل ترك غير از اقوام و ملل مغول اند.

-اراني بي خبر از فرق ميان مفاهيمي مانند قوم، ملت و نژاد، از "ملت ايران"، "نژاد ايران"، "نژاد مغول" سخن مي گويد، حال آنكه هرگز ملتي بنام ايران وجود خارجي نداشته و ندارد، "ايران" نام كشور و تابعيت و "مغول" نام قوم و ملت است. صحبت از "ملت ايران"، "نژاد ايران" و "نژاد مغول" نشان از بلاهت بكار برنده اين تعبيرات دارد.

-وي عوامانه دو مفهوم متفاوت "دين" و "مذهب" را يكي شمرده و تعبير خطاي "مذهب اسلام" را بكار مي برد.

-او بر حسب سنت پان ايرانيستي مبتني بر روايات عاميانه و نادرست زردشتي، و به نيت تراشيدن گذشته اي ايراني براي آزربايجان، ادعا مي كند كه آزربايجان زادگاه زردشت است. حال آنكه داده هاي علمي تاريخي و زبانشناسي، زادگاه زردشت را – اگر وي شخصيت تاريخي واقعي بوده باشد- در محلي در آسياي ميانه تعيين كرده است.

-اراني با منطقي كودكانه و ساده انگارانه، تغيير زبان يك ملت و سرزمين را ناشي از خواست و اثر يك شخص آنهم در عرض چند روز دانسته و ادعا مي كند كه: "هلاكوخان چند روزي در آذربايجان اقامت گزيده، باعث تغيير زبان اهالي گرديده .... اهالي آذربايجان از آنجائيكه هلاكوخان مراغه را پايتخت خود كرده بود،‌ به زبان تركي متكلم شده‌اند" (تقي اراني). حال آنكه به شهادت تاريخ و گواهي علم، تنها زباني كه در بخشهائي از ايران به طور تصنعي و از بالا به پائين رايج شده زبان فارسي است.
-وي بي خبر از دست آوردهاي علم ريشه شناسي و با سائقه هاي پان ايرانيستي، كلمه "آزربايجان" را كه قطعيا كلمه اي غير فارسي است، به عنوان كلمه اي فارسي ريشه شناسي كرده و نام تركي شهر "باكو" را نيز با كلمه جعلي و فارسي "بادكوبه" عوض مي نمايد.

جوابيه روشني بيك به اعتراض دو آزربايجاني

در زير نخست ترجمه جوابيه روشني بيك به نامه اعتراضي دو آزربايجاني به زبان فارسي، سپس به تركي آزربايجاني و با رسم الخط فونئتيك سؤزوموز و در آخر به تركي عثماني با دو رسم الخط اصلي عربي و به لاتين داده شده است. كلمات داخل پارانتز ( ) از آن روشني بيك، و اضافات داخل كروشه [ ] از آن من است. لينك مقاله اراني در جواب نوشته روشني بيك نيز چنين است:

"آزربايجان يا يك مساله مماتي و حياتي براي ايران"- تقي اراني
http://www.mahmag.org/farsi/reviews.php?itemid=1292

نت: روشني بيك در جوابيه خود شمار تركان آزربايجان جنوبي را چهار ميليون تن ذكر مي كند. با توجه به اينكه در سال ١٩٢٤ جمعيت ايران حدود ١٠٦٥٢٠٠٠ نفر بوده است، بنا به وي در اين سال تركان آزربايجان جنوبي ٣٧،٦ درصد كل جمعيت ايران را تشكيل مي داده اند. اراني در مقاله خويش، تركان آزربايجان جنوبي را ٣ ميليون و يا ٢٨،٢ درصد كل جمعيت ايران دانسته است.



"پاسخ به اعتراض دو آزربايجاني

روشني بيك، ٢٨ آگوست ١٩٢٤

روشني بيك، از ترك بودن آزربايجان، از تائيد اين واقعيت توسط علم بشر، تاريخ و ميراث تاريخي موجود، و از احتمال وجود اشخاص منفرد فارس شده [در ميان تركان ايران] سخن مي گويد.

روشني بيك، متخصص امور خاورميانه، جواب زير را در پاسخ به نامه اعتراضي به امضاي دو تن كه به اداره نشريه مان رسيده است مي دهد:



اولا به خاطر آنكه در امضاي خود، اعلام كرده ايد كه از اعضاي "كلوب نژاد ايراني" [در تركيه] هستيد، سپاسگذارم. زيرا در سايه شما، مطلع گشتيم كه در وطنمان، علاوه بر موسسه "دبستان ايرانيان" كه مشغول به فارس ساختن كودكان ترك آزربايجاني است، كلوبي نيز وجود دارد كه در همان استقامت مشغول به فعاليت است.

از اين ادعاي شما كه در ضمن آزربايجاني بودن از نسل "آريائيها" هستيد، به هيچ وجه شگفت زده نشدم. البته فارس ساختن دو نفر ترك توسط كابوس فارسي چند قرنه، چيز فوق العاده اي نيست. به پيش رانده شدن اين ادعا نه تنها از سوي دو نفر، حتي از سوي دو هزار نفر از ميان چهار ميليون ترك نيز، مساله بزرگي نيست. ارقام دو و دو هزار در مقابل رقم چهار ميليون، آنقدر كوچكند كه ارزش به جدي گرفته شدن را نيز ندارند.

محض تسلي خاطرتان اين را نيز بگويم كه جميع عقلاي فارس هم، ادعا مي كنند كه تركان ايران اصلا فارس بوده و از سوي مغولان و به زور ترك گرديده اند. اما ادعاي اينگونه اشخاص و نيز كساني مانند شما كه مليت خود را انكار نموده ايد، چيزي به جز ناله اي مايوسانه در مقابل علم، تاريخ و حقيقت نيست.

به همان اندازه كه پوشاندن خورشيد با گِل بعيد است، فارسسازي چهار ميليون ترك كه مشت خود را بر عليه تحكم فارسي گره زده اند نيز، آنهم در مجاورت تركيه محال است. علم بشر، هيچگونه فارسيتي [نشاني از فارس بودن] در شمال غرب ايران امروز را به خاطر ندارد.

"قيزيل اؤزه¬ن" و رودخانه هايي مانند آن كه در اين سرزمين روانند، همواره به عنوان ترك جاري بوده اند. "قاراجاداغ" و سلسله كوههاي عظيمي مانند آن، هرگز عجميت [فارس بودن] را نپذيرفته اند. ويرانه "گؤي مسجيد" كه بسان تاج تمدن در تبريز قرار دارد، يك ميراث قديمي ترك است. همچنين "ارك" تبريز كه با قامت بلندبالاي خود، بر وطن ترك نظاره مي كند، شاهدي جاويدان از اجداد شريف ترك مي باشد. "سولطانييه مسجيدي" (در شرق زنجان) كه باعث اعجاب متخصصان آثار باستاني گرديده، باز شاه اثري از تركيت كبير است. "مراغه" و شهرهاي قديمي مشابه آن، با همه بناها و همه آثارشان، شهرهائي ترك اند.

والحاصل، امروز وطني بزرگ كه در زير كابوس فارسي در تضرع است، با هر ذره اش و با چهار ميليون ملت خويش، سرتاسر ترك است. حتي فارسهائي كه شما آنها را مدح نموده ايد، هنگام سركوب اين ملت نجيب و در مقام تحقير وي، به او با نام "تركِ ..." خطاب مي كنند.

آقايان!

شما با انكار مليت خود، حداكثر مجازات را به خود داديد. زيرا ساقط شدن از مليت شريف ترك، فلاكتي بزرگ است. با اينهمه شما از صلاحيت انجام همچو كاري برخوردار هستيد. اما فارس سازي وطني بزرگ و چهار ميليون ترك نجيب و با ناموس، نه تنها خارج از قدرت افرادي مانند شما، بلكه بيرون از توان همه دنياست.

از شما مي پرسم: آيا مي توانيد ميليونها اسم تركي را در وطني كه به بزرگي نصف آناطولي [تركيه] است، [با نامهاي فارسي] عوض كنيد؟ آيا مي توانيد زبان، وجدان و خون چهار ميليون انسان را كه در آن سرزمين مي زيند، تغيير دهيد؟ آيا مي توانيد هزاران ابنيه [تاريخي ترك] را تخريب كنيد؟ همچنين آيا مي توانيد صفحات درخشان خاندانهاي بي شمار ترك كه در قرون متمادي در آنجا سلطنت نموده اند را از تاريخ جهان حذف كنيد؟ و در نهايت، آيا مي توانيد ميليونها بلبل ترك را كه [به تركي] در اين وطن ترك آواز سر مي دهند خاموش سازيد؟

نه خير آقايان!

عصر ما، عصر مليت است. انسانها امروز "الله، من و حق من" گفته فرياد مي كشند. اين صدا را، حتي سلاحهاي هراسناكي كه آتش و مرگ فرو ميريزند نيز نمي توانند خفه كنند. براي شما مژده اي دارم: اين تركان [ايران] در آينده اي بسيار نزديك، از اسارت رسته، آزاد و خوشبخت خواهند شد.

در نامه تان از روابط دوستانه دو ملت (يعني ايران و تركيه) بحث نموده و از مختل شدن آن مي نويسيد. نيك بدانيد كه اينگونه تعبيرها صرفا مي تواند در افواه مقامات رسمي جايي براي خود پيدا كند. شما كابوسي كه چهار ميليون ترك تحت اسارت خود را به فرياد در آورده را نمي توانيد محبوب هيچ تركي [ترك تركيه اي] بكنيد. تا زمانيكه صداي ناله و زاري خواهران و برادران ما به گوشمان مي رسد، قدرت ستمگري كه آنها را به فرياد واداشته، علاوه بر آنها دشمن منفور ما نيز خواهد بود.

و اما در باره نظر مساعد افكار عمومي ايران نسبت به تركيه در سالهاي جنگ جهاني [اول] و جنگ استقلال [تركيه]؛ با اجازه شما چهره واقعي اين حادثه را در مقالات آينده مان بيان خواهيم ساخت. زيرا ما، با صفت شخصي كه نزديكترين روابط را داشته در محل خود شاهد وقايع مذكور بوده ايم.

اين را نيز علاوه كنم كه اينجا تركيه است. در اينجا صرفا انسانهائي مي توانند احترام ببينند كه تركها و تركيت را عزيز شمارند. هرگاه گستاخاني كه قصد تعرض به تركان، تركيت و عشق بدانها را دارند نيز وجود داشته باشند، ما را با آنها رفتاري به جز ابراز نفرت و خوار شمردنشان نخواهد بود.

روشني

روزنامه وطن
٢٧ محرم ١٣٤٣، ٢٨ آگوست ١٩٢٤، چهارشنبه، صفحه ٢"



ايكي آزربايجانلي`نين ائعتيراضلارينا جاواب

روشني بك، ايران آزربايجاني`نين تورك اولدوغونو، عئلم-ي بشرين، تاريخين، مووجود آبيداتين بونو تاييد ائتديييني، فارسلاشميش مونفريد آداملار بولونابيله جه ييني آنلاتير

ووسطا شرق ايشلري موتخصصيصي روشني بك، مطبعه ميزه گله ن ايكي ايمضالي بير ائعتيراض مكتوبونا آتيده كي جاوابي وئرير:


اولا ايمضانيزدا، "نژاد-ي ايران كولوبو" اعضاسيندان اولدوغونوزو بيلديردييينيزدن دولايي تشككور ائديره م. چونكو بو سايه ده، وطنيميزده آزري تورك ياورولاريني فارسلاشديران "دبيستان-ي ايرانييان" [دبستان ايرانيان] موسسه-سيندن باشقا، عئيني وظيفه ايله چاليشان بر كولوبون بولوندوغونو دا اؤيره نميش اولدوق.

سيزين آزربايجانلي اولماقلا برابر "آرييان" نسليندن اولدوغونوزو ايدديعا ائديشينيزه هئچ ده حئيرت ائتمه ديم. البتته بير قاچ عصرليك فارسي كابوسونون ايكي تورك`و عجمله شديرميش اولماسي بؤيوك بير شئي دئييلدير. دؤرد ميليون تورك`دن ايكي دئييل، حتتا ايكي مين كيشينين عئيني ايدديعادا بولونماسي يينه بؤيوك بير شئي دئييلدير. دؤرد ميليون رقمينين يانيندا ايكي و ايكي مين رقملري قاله آلينماياجاق قده ر كيچيك شئيلردير.

سيزه مدار-ي تسللي اولماق اوچون شونو دا سؤيله يه ييم كي: بوتون فارس عوقلاسي دا ايران آزريلري`نين عن اصل فارس اولدوغو و موغوللار طرفيندن زورلا توركله شديريلديييني ايدديعا ائتمكده ديرلر. گره ك بونلارين، گره ك سيزين كيمي ميللييتيني اينكار ائده نلرين بو ايدديعاسي، عئلم، تاريخ، و حقيقت قارشيسيندا مايوس بير انيندن باشقا بير شئي دئييلدير.

گونه شي چامورلا سيواماق نه قده ر بعيد ايسه توركييه`نين يانيندا فارس تحككومونه قارشي يومروغونو سيخميش اولان دؤرد ميليون تورك`و ده فارسلاشديرماق او قده ر ماحالدير. عئلم-ي بشر بو گونكو ايران`ين غرب شوماليسينده بير فارسليق خاطيرلامايير.

بورادا آخان "قيزيل اؤزه ن" و امثالي نهرلر داييما تورك اولاراق آخميشدير. "قاراجا داغ" و بونون كيمي موعظظم سيلسيله لر هئچ بير واخت عجملييي قبول ائتمه ميشدير. تبريزده مدنييت تاجي كيمي دوران "گؤي مسجيد" خاراباسي اسكي بير تورك آبيده سيدير. يينه تبريزده يوكسه ك بويويلا تورك وطنينه باخان ارك (سيتاده ل) يوكسه-ك تورك اجداددان قالان لايموت بير شاهيددير. آثار-ي عتيقه موتخصصيصلريني حئيران بيراخان "سولطانييه مسجيدي" (زنجان`ين شرقينده) يينه بؤيوك توركلويون بير شاه اثريدير. "مراغه" و امثالي اسكي شهه رلر تكميل آبيده لري و تكميل ايزلرييله تورك شهه رلريدير.

الحاصيل بو گون فارسي كابوسو آلتيندا اينله يه ن قوجا بير وطن هر ذرره سييله و دؤرد ميليون ميللتييله باشدان باشا تورك`دور. سيزين تبجيل ائتدييينيز فارسلار بيله بو نجيب ميللتي ازه ركه ن مقام-ي تحقيرده اونا، "تورك-ي !...." دييه خطاب ائدير.

افنديلر!

سيز ميللييتينيزي اينكار ائتمكله كندينيزه اعظمي جزايي وئردينيز. يوكسه ك تورك ميللييتيندن سوقوط بؤيوك بير فلاكت اولماقلا برابر، بونو ياپماق سيزين صلاحييتينيز داخيلينده دير. فقط قوجا بير وطني و دؤرد ميليون ناموسلو و نجيب تورك`و عجم ياپماق، يالينيز سيزين كيميلرين دئييل حتتا بوتون دونيانين قودرتي خاريجينده دير.

سيزه سورارام: آنادولو`نون ياريسي قده ر اولان بير وطنين ميليونلارجا تورك ايسميني ده ييشديره بيلير ميسينيز؟ اورادا ياشايان دؤرد ميليون اينسانين ليسانيني، ويجدانيني و قانيني تبديل ائده بيلير ميسينيز؟ مينلرجه آبيده ني ييخابيلير ميسينيز؟ يئنه اورادا عصرلرجه سلطنت سوره ن بونجا تورك خاندانينين پارلاق صحيفه لريني دونيانين تاريخلريندن سيله بيلير ميسينيز؟ و ان نهايت بو گؤزه ل تورك وطنينده اؤته ن ميليونلارجا تورك بولبوللريني سوسدورا بيلير ميسينيز؟

خئيير افنديلر!

عصريميز ميللييت عصريدير. اينسانلار بوگون "آللاه، من و حاققيم" دييه باغيرير. بو سسي، آتش و اؤلوم ياغديران قههار سيلاحلار بيله سوسدورامير. سيزه موژده وئريره م: بو توركلر چوخ ياخيندا اسارتدن قورتولاجاق، حورر و مسعود اولاجاقدير.

مكتوبونوزدا ايكي ميللتين (يعني ايران و توركييه نين) موناسيبات-ي دوستانه سيندن بحث ائده ره ك بونون ايخلال ائديلمه¬سيني يازيرسينيز. اييي بيلينيز كي بو تعبيرلر يالنيز رسمي آغيزلاردا يئر بولابيلير. دؤرد ميليون تورك`و اسارت آلتيندا اينله ده ن بير كابوسو هئچ بير تورك`ه سئوديره مه زسينيز. قارداشلاريميزين انيني قولاغيميزا گلديكجه اونلاري اينله ده ن ظاليم قوووت يالنيز كنديلرينين دئييل، بيزيم ده منفور بير دوشمنيميز اولاجاقدير.

حرب-ي عوموميده و ايستيقلال حربينده ايران`ين و ايران افكار-ي عومومييه سينين توركييه`يه اولان توججوهونه گلينجه، موساعيده نيزله بيز اونون ايچ اوزونو موتعاقيب مقاله لريميزده آنلاتاجاغيز. چونكو بيز ان ياخين بير علاقه دار صيفتييله محللينده وقاييعه شاهيد اولموش ايديك.

شونو دا علاوه ائده ييم كي: بوراسي توركييه`دير. بورادا يالنيز توركلري و توركلويو تبجيل ائده ن اينسانلار حؤرمت گؤره بيلير. توركلره، توركلويه و تورك عئشقينه تعرروض ائتمك ايسته يه ن گوستاخلار بولونورسا، اونلارا نيفرت و حقارتدن باشقا بير موعاميله ميز اولماياجاقدير.

روشني

وطن يومي غزئته
٢٧ محررم ١٣٤٣، چهارشنبه، صحيفه ٢
مطبعه و ايداره خانه سي: ايستانبول، باب عالي جادده سينده نومئرو ٧



İki Azerbaycanlının itirazlarına cevap

Revşeni bey İran Azerbaycanı’nın Türk olduğunu, ilm-i beşerin, târihin, mevcut âbidatın bunu teyit etdiğini, Farslaşmış münferit adamlar bulunabileceğini anlatıyor.

Vusta Șark İşleri mutahassısı Revşeni bey, matbaamıza gelen iki imzalı bir itiraz mektubuna âtideki cevabı veriyor:


Evvela imzanızda “Nejad-i İran kulubu” âzasından olduğunuzu bildirdiğinizden dolayı teşekkür ederim. Çünkü bu sâyede vatanımızda Âzeri Türk yavrularını Farslaştıran “Debistân-i İraniyan” müessisesinden başka, aynı vazife ile çalışan bir kulubun bulunduğunu da öğrenmiş olduk.

Sizin Azerbaycanlı olmakla beraber “Ariyan” neslinden olduğunuzu iddia edişinize hiç te hayret etmedim. Elbette bir kaç asırlık Fârsi kâbusun iki Türk’ü Acemleştirmiş olması büyük bir şey değildir. Dört milyon Türk’ten iki değil, hatta iki bin kişinin aynı iddiada bulunması yine büyük bir şey değildir. Dört milyon rakamının yanında, iki ve iki bin rakamları kâale alınmayacak küçük şeylerdir. Size medar-i teselli olmak için şunu da söyleyeyim ki:

Bütün Fars ukalası da İran Âzerilerinin en asl Fars olduğu ve Moğollar tarafından zorla Türkleştirildiğini iddia etmektedirler. Gerek bunların, gerek sizin gibi milliyetini inkar edenlerin bu iddiası, ilim, târih ve hakikat karşısında me’yus bir eninden başka bir şey değildir.

Güneşi çamurla sıvamak ne kadar baid ise, Türkiye’nin yanında Fars tahakkümüne karşı yumuruğunu sıkmış olan dört milyon Türk’ü de Farslaştırmak o kadar mahâldir. İlm-i beşer bugünkü İran’ın garp şimalisinde bir Farslık hatırlamıyor. Burada akan “Kızıl Özen” ve emsalı nehirler dâima Türk olarak akmıştır.

“Karacadağ” ve bunun gibi muazzam silsileler hiç bir vakit Acemliği kabul etmemiştir. Tebrizde medeniyet tacı gibi duran “Göy Mescit” harâbesi eski bir Türk âbidesidir. Yine Tebrizde yüksek boyuyla Türk vatanına bakan “Erk” (sitadel) yüksek Türk ecdattan kalan lâyemut bir şâhittir.

Âsâr-i akika mütehassıslarını hayran bırakan “Sultaniye Mescidi” (Zencan’ın şarkında) yine büyük Türklüğün bir şâheseridir. “Marağa” ve emsalı eski şehirler, tekmil âbideleri ve tekmil izleriyle Türk şehirleridir.

Elhâsil bugün Fârsi kâbusu altında inleyen koca bir vatan, her zerresiyle ve dört milyon milletiyle baştan başa Türktür. Sizin tebcil ettiğiniz Farslar bile bu necip milleti ezerken, makâm-i tahkirde ona “Türk-i …..” diye hitap ediyor.

Efendiler!

Siz milliyetinizi inkar etmekle kendinize âzami cezayı verdiniz. Yüksek Türk milletinden sukut büyük bir felaket olmakla beraber, bunu yapmak sizin selahiyetiniz dâhilindedir. Fakat koca bir vatanı ve dört milyon nâmuslu ve necip Türk’ü Acem yapmak, yalnız sizin gibilerin değil, hatta bütün dünyanın kudreti hâricindedir.

Size sorarım: Anadolu’nun yarısı kadar olan bir vatanın milyonlarca Türk ismini değiştirebilir misiniz? Orada yaşayan dört milyon insanın lisanını, vicdanını ve kanını tebdil edebilir misiniz? Binlerce âbideni yıkabilir misiniz? Yine orada asırlarca saltanat süren bunca Türk hânedanının parlak sahifelerini dünyanın târihlerinden silebilir misiniz? Ve en nihâyet bu güzel Türk vatanında öten milyonlarca Türk bülbüllerini susturabilir misiniz?

Hayır efendiler!

Asrımız milliyet asrıdır. İnsanlar bugün “Allah, ben ve hakkım” diye bağırıyor. Bu sesi ateş ve ölüm yağdıran kahhar silahlar bile susturamıyor. Size müjde veriyorum: Bu Türkler çok yakında esaretten kurtulacak, hür ve mesut olacaktır!.

Mektubunuzda iki milletin (yâni İran ve Türkiye’nin) munasibât-i dustânesinden bahs ederek, bunun ihlal edilmesini yazıyorsunuz. İyi biliniz ki bu tâbirler yalnız resmi ağızlarda yer bulabilir. Dört milyon Türk’ü esaret altında inleten bir kâbusu, hiç bir Türk’e sevdiremezsiniz. Kardeşlerimizin enini kulağımıza geldikçe, onları inleten zâlim kuvvet, yalnız kendilerinin değil, bizim de menfur bir düşmenimiz olacaktır.

Harb-i Umumide ve İstiklal Harbinde İran’ın ve İran efkâr-i umumiyesinin Türkiye’ye olan teveççühüne gelince, müsâidenizle biz onun iç yüzünü müteakip makalelerimizde anlatacağız. Çünkü biz en yakın bir alâkadar sıfatıyla mahallinde vakayıa şâhit olmuş idik.

Șunu da ilâve edeyim ki: Burası Türkiye’dir. Burada yalnız Türkleri ve Türklüğü tebcil eden insanlar hürmet görebilir. Türklere, Türklüğe ve Türk aşkına taarruz etmek isteyen güstahlar bulunursa, onlara nefret ve hakaretten başka bir muamilemiz olmayacaktır.

Revşeni

Vatan yevmi gazete
27 Muharrem 1343, Çarşamba, sayfa 2
Matbaa ve idarehânesi: İstanbul, Bâbiâli caddesinde numero 7



ايكي آذربايجانلينڭ اعتراضلرينه جواب

روشني بك، ايران آذربايجاننڭ تورك اولديغني، علم بشرڭ، تاريخڭ، موجود آبداتڭ بوني تاييد ايتديكني، فارسلشمش منفرد آدملر بولونه بيله جكني آڭلاتيور

وسطي شرق ايشلري متخصصي روشني بك، مطبعه مزه كلن ايكي امضالي بر اعتراض مكتوبنه آتيده كي جوابي وئرييور:


اولا امضاڭزده، "نژاد ايران قلوبي" اعضاسندن اولديغڭزي بيلديرديكڭزدن دولايي تشكر ايدرم. چونكه بو سايه ده، وطنمزده آذري تورك ياورولريني فارسلاشديران "دبستان ايرانيان" موسسه-سيندن بشقه، عيني وظيفه ايله چاليشان بر قلوبڭ بولونديغيني ده اوكرنمش اولدق.

سزڭ آذربايجانلي اولمقله برابر "آرييه ن" نسلندن اولديغڭزي ادعا ايديشڭزه هيچ ده حيرت ايتمدم. البته بر قاچ عصرلق فارسي كابوسينڭ ايكي توركي عجملشديرمش اولماسي بويوك بير شي دكلدر. درت مليون توركدن ايكي دكل، حتي ايكي بيڭ كشينڭ عين ادعاده بولونماسي ينه بويوك بر شي دكلدر. درت مليون رقمنڭ ياننده ايكي و ايكي بيڭ رقملري قاله آلنمايه جق قدر كوچوك شيلردر. سزه مدار تسلي اولمق ايچون شوني ده سويله يه يم كه:

بوتون فارس عقلاسي ده ايران آذريلرينڭ عن اصل فارس اولديغي و مغوللر طرفندن زورله توركلشديرلديكني ادعا ايتمكده درلر. كرك بونلرڭ، كرك سزڭ كبي مليتني انكار ايدنلرڭ بو ادعاسي، علم، تاريخ، و حقيقت قارشيسنده مايوس بر انيندن بشقه بر شي دكلدر.

گونشي چامورله صيوامق نه قدر بعيد ايسه توركيانڭ ياننده فارس تحكمنه قارشي يومروغني صيقميش اولان درت مليون توركي ده فارسلاشديرمق او قدر محالدر. علم بشر بو كونكي ايرانڭ غرب شماليسنده بر فارسلق خاطرلامايور. بوراده آقان "قزيل اوزه ن" و امثالي نهرلر دائما تورك اولارق آقمشدر.

"قره جه داغ" و بونڭ كبي معظم سلسله لر هيچ بر وقت عجملكي قبول اتمه ميشدر. تبريزده مدنيت تاجي كبي دوران "كوك مسجد" خرابه سي اسكي بر تورك آبده سيدر. ينه تبريزده يوكسك بوييله تورك وطننه باقان آرق [سيتاده ل] يوكسك تورك اجداددن قالان لايموت بر شاهددر.

آثار عتيقه متخصصلريني حيران براقان "سلطانيه مسجدي" [زنجانڭ شرقنده] ينه بويوك توركلكڭ بر شاه اثريدر. "مراغه" و امثالي اسكي شهرلر تكميل آبده لري و تكميل ايزلريله تورك شهرلريدر.

الحاصل بو كون فارسي كابوسي آلتنده ايڭله ين قوجه بر وطن هر ذره سيله و درت مليون ملتيله باشدن باشه توركدر. سزڭ تبجيل ايتديكڭز فارسلر بيله بو نجيب ملتي ازركن مقام تحقيرده اوڭا، "توركه !...." دييه خطاب ايدييور.

افنديلر!

سز مليتڭزي انكار ايتمكله كنديڭزه اعظمي جزايي ويرديڭز. يوكسك تورك مليتندن سقوط بويوك بير فلاكت اولمقله برابر، بوني ياپمق سزڭ صلاحيتڭز داخلنده در. فقط قوجه بر وطني و درت مليون ناموسلي و نجيب توركي عجم ياپمق، يالڭز سزڭ كبيلرڭ دكل حتي بوتون دنيانڭ قدرتي خارجنده در.

سزه صورارم: آناطولينڭ ياريسي قدر اولان بر وطنڭ مليونلرجه تورك اسمني دكيشديره بيلير ميسڭز؟ اوراده ياشايان درت مليون انسانڭ لسانني، وجدانني و قانني تبديل ايده بيلير ميسڭز؟ بيڭلرجه آبده يي ييقابيلير ميسڭز؟ ينه اوراده عصرلرجه سلطنت سوره ن بونجه تورك خانداننڭ پارلاق صحيفه لريني دنيانڭ تاريخلرندن سيله بيلير ميسڭز؟ و ان نهايت بو كوزل تورك وطننده اوته-ن مليونلرجه تورك بلبللريني صوصدورا بيلير ميسڭز؟

خاير افنديلر!

عصريمز مليت عصريدر. انسانلر بوكون "الله، بن و حقم" دييه باغرييور. بو سسي، آتش و اولوم ياغديران قهار سلاحلر بيله صوصدوراميور. سزه مژده ويرييورم: بو توركلر چوق ياقينده اسارتدن قورتولاجق، حر و مسعود اولاجقدر.

مكتوبڭزده ايكي ملتڭ [يعني ايران و توركيانڭ] مناسبات دوستانه سندن بحث ايدرك بونك اخلال ايدلمه سني يازييورسڭز. ايي بيلڭز كه بو تعبيرلر يالڭز رسمي آغزلرده ير بولابيلير. درت مليون توركي اسارت آلتنده ايڭله تن بر كابوسي هيچ بر توركه سه وديره مزسڭز. قرداشلريمزڭ انيني قولاغمزه كلدكجه اونلري ايڭله تن ظالم قوت يالڭز كنديلرينڭ دكل، بزم ده منفور بر دشمنمز اولاجقدر.

حرب عموميده و استقلال حربينده ايرانڭ و ايران افكار عموميه سنڭ توركيايه اولان توجهنه كلنجه، مساعده ڭزله بز اونڭ ايچ يوزيني متعاقب مقاله لريمزده آڭلاته جغز. چونكه بز اڭ يقين بر علاقه دار صفتيله محلنده وقايعه شاهد اولمش ايدك.

شوني ده علاوه ايده يم كه: بوراسي توركيادر. بوراده يالڭز توركلري و توركلكي تبجيل ايدن انسانلر حرمت گوره بيلير. توركلره، توركلكه و تورك عشقنه تعرض ايتمك ايسته ين كستاخلر بولونورسه اونلره نفرت و حقارتدن بشقه بر معامله مز اولمايه جقدر.

روشني

وطن يومي غزته
٢٧ محرم ١٣٤٣، چهارشنبه، صحيفه ٢
مطبعه و اداره خانه سي: استانبول، باب عالي جاده سنده نومرو ٧

گرچه يه هو!!!

1 Comments:

  • hi

    can anyone help me
    i have tried for over a week now to get a loan,i have very bad credit history mainly due to a failed marrage ,i have had all the usual ,wh loans,advantage loans ,yes loans ,get in touch and promise a [url=http://www.usainstantpayday.com]bad credit loans[/url] on paying the brokerage fee,i am reluctant due to reviews on the net and i have been stung before by a company called wentorth finance ,and never got the loan of the 50 pound fee back,
    i have had an offer from flm but need a gaurantor which isnt really an option either .
    i wondered if anyone had any loan companys that considered bad credit ,but loaned direct without these numerous sites with different alias but mainly did same thing pay us and we will get u loan (maybe)senario
    has anyone also heard of a company called fresh loans they have they sent me details out but the may be a charge but not always ,i suspect she didnt want to tell me there was a charge

    thanks
    KatInarma

    By Anonymous Anonymous, at 7:27 AM  

Post a Comment

<< Home