قيام شيخ محمد خياباني- پيشواي تجدد و آزاديخواهي ايران
عادل ارشاديفرد
فروردين سال 1299 شمسي است. انقلاب خونين مشروطيت با وجود آن همه جانفشانيها و فداكاريهاي فرزندانش با گذشت چهارده سال از صدور فرمان مشروطيت به دست نامحرمان افتاده است. سردمداران مستبد و مرتجع ديروزين و همان نيروهايي كه لشكر يأجوجيشان را براي سركوبي و قتلعام مردم دلير و سلحشور آذربايجان گسيل داشته بودند، اينك مشروطه خواه و آزاديخواه شده، در تهران بر اريكه قدرت نشستهاند. مركز نشينان مستبد و گرگان خونخواري كه اينك لباس مشروطيت بر تن كرده و به جاي نان، بهداشت، فرهنگ و آزادي، تازيانه و چوبههاي دار به ارمغان آوردهاند، دولتي را در تهران بر سر كار آوردهاند كه چشم و گوش بسته دستورات دولت انگليس را اجرا ميكند. رهبران دوره اول مشروطيت حضرات آيات سيد محمد طباطبايي و سيد عبداله بهبهاني از صحنه سياسي ايران گم گشتهاند. سيد عبداله بهبهاني پس از پيروزي انقلاب و استقرار حكومت مشروطه (!) در تير ماه 1288 شمسي به وسيله مزدوران تروريست در خانه خود به شهادت رسيده است و سيد محمد طباطبايي خانه نشين شده و آخرين ماههاي عمر خود را سپري ميكند. شش سال است كه از مرگ غريبانه ستارخان سردار ملي ايران در اثر زخم تيري كه از تفنگ مزدوران يپرمخان ارمني بر پايش نشسته و استخوانهايش را خورد كرده بود ميگذرد و قريب چهار سال است كه سايه سالار ملي باقرخان نيز بردوش مستبدين سنگيني نميكند. شهيدان معظم انقلاب، ميرزا جهانگيرخان صور اسرافيل، ملك المتكلمين، سيد جمال الدين واعظ، ثقهالاسلام تبريزي، شيخ سليم هريسي، حسن و قدير فرزندان بيگناه و معصوم شادروان كربلايي علي مسيو و ... روي در نقاب خاك ميهن كشيدهاند و غاصبان انقلاب مشروطه توانستهاند سايه رهبران و فرزندان راستين مشروطيت را از سر انقلاب كم كرده و سكان كشتي انقلاب را به دست گيرند. آنها موفق شدهاند مجلس شوراي ملي را به تعطيلي بكشانند و نمايندگان آزاديخواه آن را از مركز قدرت دور كنند. دولت غاصبان نه سال پيش از اين زير بار اولتيماتوم شرم آور روس كه اساس استقلال ايران را هدف قرار داده بود، رفته و ننگ ابدي را بر پيشاني خود دارد. اصول مشروطيت و قانون اساسي آن كه خون بهاي شهيدان انقلاب بود زير پا گذاشته شده و بكلي فراموش شده است. قريب سه سال است كه سايه سنگين حكومت تزاري از سر آزاديخواهان ايران به واسطه انقلاب 1917 برداشته شده است ولي پس ماندههاي رژيم سابق روس در ركن بسيار حساس قزاقخانه كشور ايران فعاليت دارند. پس از خروج قسمت اعظم نيروهاي روس از ايران، انگلستان يكه تاز ميدان سياست ايران شده و عامل سرسپرده او "وثوق الدوله"در مسند رئيس الوزرائي كشور نشسته است. جرثومهاي كه در دوره دوم مجلس شوراي ملي در مسند وزير خارجه قبول اولتيماتوم روس را به مصلحت كشور ميدانست به دستور انگليس مقدمات سفر پادشاه جوان و كم تجربه قاجار”احمد شاه” را به اروپا فراهم كرده است تا زمينه امضاي قرار داد ننگين 1919 ايران و انگليس را به دست خود پادشاه ايران محقق كند. اما پادشاه جوان قاجار زير بار اين ننگ نرفته و ضمن خودداري از امضاي آن گفته است: " من چرا امضاء و يا تصديق كنم. آنهايي كه پول گرفتهاند تصديق نمايند. من اگر در سوييس كلم فروشي كنم بهتر از آن است كه در يك چنين مملكتي كه ملت آن لخت و عور و گرسنه است سلطنت نمايم. سلطنت بر چنين توده فقير و محروم افتخاري ندارد." در چنين اوضاع و احوالي است كه قيام فرزند راستين مشروطيت شيخ محمد خياباني در تبريز شكل ميگيرد.
خياباني كه قريب نه سال پيشتر از اين با نطق تاريخي خود در مجلس دوم شوراي ملي مخالفت خود را با وثوق الدوله، وزير امور خارجه وقت درباره قبول اولتيماتوم روس ابراز كرده و با رهبري داهيانه طيف مخالف مجلس، نقشه بيشرمانه ارتجاع حاكم را عقيم گذاشته بود ، اينك مسئوليت سنگيني را پيش روي خود داشت زيرا وثوق الدوله منفور در مقام رئيس الوزرائي دولت مشروطه (!) تصميم گرفته است كه مملكت ايران را در قبال مبلغ ناچيزي به انگلستان بفروشد. خياباني شش ماه پيش از اين در انتخاباتي كه تحت نظر سپهدار اعظم محمد وليخان تنكابني والي وقت ايالت آذربايجان صورت گرفته است با وجود تمام تشبثاتي كه كاركنان مخفي و سري وثوق الدوله در امر انتخابات تبريز بكار برده بودند به عنوان نفر اول منتخبين تبريز انتخاب شده است. از مجموع نه نفر نماينده تبريز شش نفرشان عضو فرقه دموكرات آذربايجان هستند، حزبي كه شيخ محمد خياباني ليدر آن در آذربايجان است. نتيجه انتخابات تبريز موجب سرآسيمگي دولت شده و چون انتظار ميرود كه در انتخابات ديگر ولايات آذربايجان نيز نامزدهاي فرقه دموكرات برنده انتخابات شوند از برگزاري انتخابات دوره چهارم مجلس در ولايات ديگر ممانعت به عمل آمده است. سه سال است كه خياباني در سنگر راستين مشروطيت شهر تبريز با انتشار روزنامه تجدد سعي در تنوير افكار عمومي مردم ايران دارد. او در مقالههايش در روزنامه تجدد ضمن دفاع از روح مشروطيت، اجراي دقيق قوانين و اصول مشروطيت را تنها راه نجات مملكت دانسته و حاكمان مركز را به اين امر دعوت ميكند. فرقه دموكرات آذربايجان به رهبري خياباني سه سال است كه تمام دسايس و توطئههاي عوامل ارتجاع در سطح آذربايجان را خنثي و ماهيت آن را افشا كرده و مردم را به همت و استقامت فرا ميخواند و آغاز يك مبارزه حياتي را براي پاسداري از اصول مشروطيت و دفاع از دموكراسي جوان ايران نويد ميدهد. فضاي عمارت "تجدد" به مأمن آزاديخواهان تبريز تبديل شده و اين عمارت يگانه تكيهگاه آزادي ايران شمرده ميشود. چشم اميد تودههاي محروم و زجر كشيده ايران از گوشه و كنار كشور به آذربايجان و به فرقه دموكرات دوخته شده است.
وثوق الدوله براي پيشبرد مقاصدش ناگزير است جنبش آزاديخواهي آذربايجان را كه مانند سد سديدي مانع راه اوست بخواباند و قائد اعظمش را از سر راه خود بردارد. او اينك كه با سرپوش انتخابات نتوانسته است به مقصود خود نزديك شود نقشه ديگري فراهم كرده است، نقشه تعويض كارگزاران حكومتي آذربايجان. در طراحي جديد او "عين الدوله" معروف به انضمام حكومت زنجان به عنوان والي جديد آذربايجان منصوب شده و دكتر امين الملك مرزبان نيز به معاونت ايالت انتخاب شده است. ترجمان الدوله به مقام پيشكار ماليه و ماژور “بيورلينگ”و ماژور “فكل كلو” سوئدي نيز به عنوان رئيس و معاون نظميه آذربايجان گماشته شدهاند. سوئديها به همراه قريب چهل و چهار نفر مأمور ويژه از تهران به تبريز در آمدهاند و عين الدوله در ميانه اقامت گزيده و با رعايت احتياط از ورود به تبريز خودداري ميكند اما معاون وي امين الملك به دستور مستقيم وثوق الدوله وارد تبريز شده است. نيمه ماه فروردين سال 1299 شمسي است. روز آغازين قيام عليه ظلم، استبداد و ارتجاع حاكم بر ايران. اداره نظميه تبريز تحت رياست بيورلينگ سوئدي در صدد دستگيري يكي از آزاديخواهان تبريز به نام “ميرزا باقر”است ولي گروهي از آزاديخواهان كه از چند روز قبل شاهد تحركات و تعرضات مأموران نظميه بر عليه آزاديخواهان هستند مانع كار نظميه شده و با استخلاص ميرزا باقر وي را به محل عمارت تجدد ميبرند. ماژور "فكل كلو" معاون نظميه براي استر داد "ميرزا باقر" محل عمارت تجدد را محاصره كرده و اقدام به تهديد آزاديخواهان مينمايد. خياباني امروز به همراه رفقاي دموكرات خود در منزل امير محتشم است. وي به محض دريافت خبر خود را به محل عمارت ميرساند. جمعيت انبوهي در ساختمان تجدد گرد آمدهاند و از يگانه سنگر آزاديخواهي ايران محافظت ميكنند. با مداخله مصلحت جويانه سردار انتصار مظفر اعلم رئيس قشون آذربايجان و دستوري كه از طرف دفتر ايالتي به مسيو “فكل كلو” سوئدي داده ميشود حصر عمارت تجدد ختم و مأموران نظميه به قرار گاههاي خود بر ميگردند، اما اجتماع مردم در عمارت تجدد ادامه دارد. قائد قيام در ميان شور و هلهله اجتماع كنندگان ظاهر ميشود و خطابه غرايي به زبان تركي براي مردم ايراد ميكند كه خلاصه آن چنين است :"به عقيده ما ايران بهترين ممالك روي زمين است زيرا وطن ماست و به عقيده ايرانيان بهترين ايالات ايران آذربايجان است كه ما آذربايجانيها در آن سكونت داريم و به عقيده آذربايجانيها بهترين شهر اين ايالت تبريز است و به عقيده امروز عصر يك نفر اروپايي به محل اجتماع نخبهترين مردم كشور حمله كرد و تا وقتي كه سر اين شخص را نكوبيم به جاي خود قرار نخواهيم گرفت." خياباني سپس روي به آقاي علي اكبري آگاه، نماينده اعزامي امين الملك معاون ايالت كه در محل تجدد حضور داشت كرده و به او گفت” :به دولت اطلاع بدهيد كه هر گاه ساكنين پايتخت خود را محتاج بيگانگان ميدانند و ميروند مستشار براي اداره امور خود استخدام ميكنند و ميآورند ما آذربايجانيها با آنها هم عقيده نبوده و خود را حقير نميدانيم و مستشار لازم نداريم.” نطق خياباني با فرياد "ياشاسين خياباني" درهم ميآميزد. صبح روز دوم قيام بازاريان تبريز بازار را تعطيل كرده و دسته دسته به آزاديخواهاني كه در عمارت تجدد تجمع كردهاند ملحق ميشوند و با تعطيل شدن بازار انبوهي از كوچه و پس كوچهها و هر كوي و برزن تبريز به سوي عمارت تجدد حركت ميكنند و لحظه به لحظه بر تعداد جمعيت حاضر در عمارت افزوده ميشود. پيشواي قيام در حضور 20 هزار نفر جمعيت حاضر شروع به سخنراني ميكند :"ما مردم آزاديخواه كه با صرف خونهاي جوانان خود، مشروطه و آزادي تحصيل كرديم در زير منگنه و فشار حكومت خائن تهران مشغول جان كندن و دست و پا زدن هستيم! امروز من رسماً به همه جهانيان اعلام ميكنم ما عليه اين حكومت كه قرارداد خانمانبرانداز وثوق الدوله و انگليس را منعقد كرده قيام كردهايم". در اين اثنا مير محمد علي فشنگچي كه در باز داشت نيروهاي نظميه بود و آزاد شده بود وارد ميشود. مردم از ديدن مشاراليه به وجد آمده و وي را روي دست بلند كرده چند دور ميگردانند. بعد هم يگانه فرزند سردار ملي ستارخان وارد تجمع ميشود. خياباني امر ميكند كه مردم احساسات خود را به وي نشان دهند. مردم ايشان را چند دور روي دست ميگردانند و حق شناسي خود را به سردار ملي ابراز ميكنند. اجتماع آزاديخواهان در عمارت تجدد "هيئت مديره ويژهاي" را براي اداره شهر تبريز انتخاب ميكند. هيئت مديره اجتماعات همان روز بيانيهاي به دو زبان فارسي و فرانسه منتشر ميكند. در بخشي از اين بيانيه گفته شده” :آزاديخواهان شهر تبريز به واسطه تمايلات ارتجاعي كه در يك سلسله از اقدامات ضد مشروطيت حكومت محلي تجلي مينمود و در مركز ايالت آذربايجان، با يك طرز انديشه بخشي قطعيت گرفته بود، به هيجان آمده، با قصد اعتراض و پرو تست شديد و متين قيام نمودهاند... در دو كلمه پروگرام آزاديخواهان عبارت از اين است: برقرار داشتن آسايش عمومي، از قوه به فعل آوردن رژيم مشروطيت". قائد قيام در اجراي تصميمات"هيئت مديره اجتماعات" و در پاسخ به گستاخي و جسارت فرماندهان سوئدي نظميه تبريز دو نفر نماينده خود شادروانان "بادامچي"و “گنجهاي” را به سوي امين الملك معاون ايالت گسيل ميدارد. پيام خياباني چنين است: "از شما ميخواهيم دستور بفرمائيد افسران سوئدي از شهر تبريز خارج شده و نظميه را كمافيالسابق تحويل سردار مكرم كه از افسران قزاقخانه تبريز است بدهند." در پي اين اخطار رئيس و معاون سوئدي نظميه آذربايجان به همراه چهل و چهار نفر از مأموران همراه خود با عجله تبريز را ترك نموده و راهي تهران ميشوند. در پي اين اقدام افراد نظميه تبريز كه امور آن موقتا" به سردار مكرم تفويض شده است وارد عمارت تجدد شده و اسلحههاي خود را زمين گذاشته به اجتماع آزاديخواهان ملحق ميشوند. " هيئت مديره اجتماعات" ضمن استقبال از اين اقدام نظميه و با پرداخت حقوق معوقه آنها از ايشان ميخواهد كه مجددا" به كلانتريهاي خود بازگشته و مشغول انجام وظيفه شوند و اين دستور پذيرفته ميشود. روز سوم قيام خياباني در طي نطقي چنين ميگويد: "رئيس نظميه سردار مكرم مورد اطمينان ما است. بنابراين برويد بازارها و دكاكين خود را باز كنيد و چون قيام كردهايم همه روزه براي اخذ نتيجه در اينجا حضور به هم رسانيد." خياباني طي پيام ديگري از عين الدوله كه اينك در باسمنج واقع در دو فرسخي تبريز منتظر نشسته است ميخواهد با قبول شرايط هشتگانه فرقه دموكرات براي تصدي و انجام وظايف واليگري وارد تبريز شود. شاهزاده عين الدوله با قبول تمامي شرايط و تعهد بر اجراي آن وارد تبريز ميشود. يكي از شرايطي كه عين الدوله ملزم به اجراي آن شده بود اين است كه "عين الدوله هيچ كاري را نبايد بدون موافقت جمعيت تجدد (فرقه دموكرات) انجام بدهد."خياباني نزديك به شش ماه ضمن اداره امور آذربايجان تقريبا" هر روز در صحن عمارت تجدد براي تنوير افكار عمومي مردم آذربايجان و ايجاد يك تحول و انقلاب عميق فكري در اذهان تودههاي ملت ايران سخنراني ميكند.
متن سخنرانيهاي خياباني و نطقهاي فيلسوفانه وي از مهمترين نطقهاي تاريخي سرزمين ايران است. وي در نطقهاي خود مرام و مقصود اساسي فرقه دموكرات آذربايجان را روشن كرده و درسهاي گرانبهايي به آيندگان داده است. براي پيگيري حوادث تاريخي بعد از آغاز قيام تا روز سركوبي ناجوانمردانه آن گزيدهاي از سخنان هميشه يادگار پيشواي تجدد و آزاديخواهي ايران را مرور ميكنيم:
دوشنبه 30 فروردين ماه 1299: "دست آهنين ملت است كه بعد از اين در بالاي سر دولت خواهد بود!"
پنجشنبه 2 ارديبهشتماه 1299: "قيام تبريز مدلل خواهد داشت كه در ايران يك افكار عمومي، يك اراده ملي نيز وجود دارد."
دوشنبه 13 ارديبهشتماه 1299:"در مقايسه آزادي و مساوات، بعضي حق تقدم را به مساوات داده و برخي آزادي را مقدم بر همه چيز گرفتهاند. در ايران حق تقدم و فضيلت را بايد هميشه به آزادي بدهيم."
سه شنبه 14 ارديبهشتماه 1299: "در نظريات، اراده ملت، ما فوق تمام قوههاي بشري است. اراده ملت به هر چه تعلق بگيرد، همان چيز مقدس و محترم است، ولي بايد اراده حائز وجدان باشد."
سه شنبه 14 ارديبهشتماه 1299: (خطاب به مادران، همسران و خواهران شهداي راه آزادي): "شما، اي مادران و خواهراني كه هنوز رخت ماتم سياه آن قهرمانان نامدار را در برداريد. كنار گذاريد آن يأس و ماتم را. مردگان شما بيهوده نمردهاند، شهيدان شما از ميان اين جماعت نابود و ناپديد نشدهاند. ميبينيد كه آنان در قلوب ما يك مقام بلند و ارجمندي را حائز گشتهاند و اليالابد زنده خواهند بود."
پنج شنبه 16 ارديبهشتماه 1299: "آزادي كه اين قيام ميخواهد حكمفرما سازد، منحصر به تبريز و ايالت آزاديستان (آذربايجان) نخواهد بود. اين قيام طالب آزادي تمام ايران است."
جمعه 17 ارديبهشتماه 1299: "ما همه عاشقان آزادي هستيم، حالا براي اينكه شعله، عشق و محبت در سينههايمان فروزان گردد، كافي است پردهها را برداشته معشوقه مشترك را به ما نشان بدهند; آن معشوقه روح نواز و دلچسب عبارت از آزادي است."
شنبه 18 ارديبهشتماه 1299: (خطاب به پرچم سه رنگ ايران): "رنگ سرخ پس از ظهور انقلاب به دو رنگ اولي سفيد و سبز افزوده شد. اي علامت مشروطه! اي ناموس اعظم! بايد تو براي هميشه محفوظ بماني، اي علامت آزادي! اي آزادي ايران، بعد از اين بهتر از سابق در محافظت تو جان سپاري خواهند كرد. تورا از دستبرد عوامل ارتجاعي و استبداد صيانت خواهند نمود. بعد از اين آزاديخواهان ايران فراموش نخواهند كرد كه در راه توجه قربانيها و چه فلاكتهايي را متحمل شدهاند، رنگ سرخ تو، رنگ سرخ خون جواناني را كه براي تامين پيروزي تو، به افتخار شهادت نائل گرديدهاند به يادشان خواهد آورد."
يكشنبه 19 ارديبهشتماه 1299: "اجداد ما عدل نوشيرواني را ما فوق همه تمنيات خود ميگرفتند اما امروز ما فرزندان آنان، يك عدالت نوشيرواني را عين استبداد ميخوانيم."
يك شنبه 19 ارديبهشتماه 1299: "يك قوهاي موجود است كه ميخواهد ملت را در تاريكيهاي جهالت براي هميشه نگهدارد. درهاي مدارس را نيز نميخواهند بر روي فرزندان ملت بازنمايند. تعليمات اجباري يكي از مواد اساسي مرامنامه ما است و تقريبا" جنبه قانوني و رسميت نيز به اين ماده دادهايم ولي از دوازده سال به اين طرف قدمي در اين راه برداشته نشده و يكسره با مماطله و مسامحه گذرانيدهاند."
يكشنبه 19 ارديبهشتماه 1299: "مقصود اين قيام نظارت بر اعمال مستخدمين ملت و تامين آتيه است. اين نظارت تكليف ماست، زيرا نبايد به زمانه خودمان عاق شويم. نبايد چنانكه تا امروز بودهايم، از غافله تكامل پيماي بشريت فرسنگها دور بمانيم."
دوشنبه 20 ارديبهشتماه 1299: "ما امروز مرام و مقاصدي داريم كه در نظر بعضيها مفرط و غلو آميز جلوه ميدهد. ولي بدانيد كه روزي خواهد آمد، در يك آتيه خيلي نزديك هر گاه همين مرام و مقاصد امروزي را پيشنهاد نمايند آنها را به درجهاي كهنه و ناقص خواهيد يافت كه مرگ را بر قبول آن ترجيح خواهيد داد."
دوشنبه 20 ارديبهشتماه 1299: "بايد عقلا و دانشمندان، شما را از قيودات گذشته كهنه كار نجات بخشند، يك حال حاضر فعال و مرتب و تجدد براي شما تهيه نمايند و شما را براي يك فرداي خوشبخت و با حيثيت آماده و حاضر كنند. ما با اين آرزو و با اين عزم است كه كار ميكنيم، حالا تصور نماييد مخالفين ما در چه صدد برآمدهاند. آنها وضعيت حاضري را نيز براي شما زياد ميشمردند و ميخواستند شما را به ايام وحشيگري و بربريت قرون وسطي عودت دهند. آنها مرتجع و كهنهپرست بودند و هستند."
سهشنبه 21 ارديبهشتماه 1299: "ما ميخواهيم ساعت ايراني هم همراه ساعتهاي ديگري در حركت باشد، وقتي كه ساعات عالم وقت ظهر را ميزنند ساعت ايراني نصب شب را نشان ندهد!"
جمعه 24 ارديبهشتماه 1299: "قدرت و قوت از خصائص اكثريت است. در ايران آزاديخواهان و در ميان آزاديخواهان دموكراتها حائز اكثريت ميباشند. تاكنون هيچ ديده نشده است كه آزاديخواهان از استبداديان شكست بخورند. مگر اينكه براي اشكال تراشي در پيش ترقيات آزاديخواهان، مستبدين متوسل به دامن خارجه شدهاند. قشونهاي بيگانه را دعوت به مداخله مملكت كردهاند."
جمعه 24 ارديبهشتماه 1299: "قبل از اين قيام، سياست ظلم و بيداد در سر تا سر مملكت حكمران بود. قيام، شما را با يك سياست آزادي و حاكميت ملي آشنا ساخت. در بالاي هر دو سياست "آزادي عقيده" حاكم است."
شنبه 25 ارديبهشتماه 1299: "ما ميخواهيم دمكراسي ايران، با آن ديسيپلين اختياري و مدني كه يكي از عوامل مدنيت است آشنا گشته، به آزادي حقيقي و عملي نائل گردد. ما اولاد قرن و حاضريم. عاق قرن خون نخواهيم شد. ما بر ضد حكومت ارتجاعي و استبدادي قيام كردهايم نه بر ضد قرن و زمان خود! هرگاه عزم و اراده ما متين و فعاليت و مجاهدت ما مستقيم و ثابت باشد خواهيم توانست فرزند حقيقي قرن خودمان بشويم. آزاديستان (آذربايجان) مصمم است بر اين كه به محاسبات تهران رسيدگي نمايد. اين همه پول كه استقراض ميشود ما ميخواهيم بدانيم در چه مواردي به مصرف ميرسد؟"
دوشنبه 27 ارديبهشتماه 1299: "در عقيده ما مردن در راه يك امل بزرگ عين موفقيت است."
شب دوشنبه 3 خردادماه 1299: "مصادف با ماه رمضان است و سخنرانيها بعد از مراسم افطار صورت ميگيرد): "دموكراسي را سر ميبرند، به انواع بليات گرفتار مينمايند، او را به طرف يك مرگ محقق سوق ميدهند و ايشان هيات حاكمه تهرانباز ميگويند: "ما آزاديم!" مملكت را ميفروشند و اين هرگز مانع نميشود كه ايشان بگويند: "ما آزاديم!"
شب سهشنبه 4 خردادماه 1299: "مردم بيحس و بيصداي تهران مرده هستند... نميگويند شاه كجا ميرود! نميپرسند چرا ميرود؟ داد نميزنند كه خزانه مفلس ملت مستأصل، كه صد هزارها از افراد سيه روزگار آن در اسفل السافلين با مرگ دست به گريبان ميشوند، براي چه شاه در مسافرتهاي فرنگ به خرج ميرساند؟... ما زندهايم و روح زنده ما آن مردگان را نيز دعوت به حيات خواهد نمود كه امروز در سراسر ايران مشغول خواب نازند."
شب چهارشنبه 5 خردادماه 1299: "ديگر نبايد فلان الدولهها و فلان السلطنهها رشته مقدرات آزادي را در دست خود داشته باشند... من در پيش رفقاي فرقه خودم و آزايخواهان مسئول هستم، نسبت به ملت، به دموكراسي ايران مسئوليت دارم. مصمم هستيم از تبريز شروع كرده آزاديستان (آذربايجان) را و پس تمام ايران را بر يك حكومت ملي و آزاد نائل سازيم. تصميم ما لايتغير است: ما يا خواهيم مرد، يا اين كار از پيش خواهد رفت..."
شب جمعه 7 خردادماه 1299: "در مسلك ما ايران مال ايرانيان است، يعني ايران دموكراتيك مال دموكراسي ايران است، هر خارجي كه بخواهد وارد اين مملكت شده دموكراسي آن را در زنجيرههاي اسارت گرفتار سازد ما را در پيش خودش خواهد يافت."
شب يكشنبه 9 خردادماه 1299: "اين قيام شما يك اجتماع متعارفي براي گفتن و شنيدن و برخاستن و دست زدن نيست، مكرر گفتهايم اين قيام ميخواهد رژيم مملكت ايران را تغيير بدهد. در اوايل انقلابات ايران، محمد عليها رفتند و به جاي آنان ناصرالملكها آمدند. ولي اين قيام اخير يا مبدل به يك قتال عمومي آزاديخواهان خواهد شد و يا ايران را تجديد خواهد نمود... قيام ما براي تامين استقلال و آزادي است و ميخواهيم قانون اساسي را محترم و محفوظ نگاه داريم. مسافرت شاه، اسرافات ماليه، اقداماتي كه بدون رضايت ملت و بدون مراجعه به راي و صوابديد ملت معمول ميشوند بر ضد قانون اساسي است."
شب سهشنبه 11 خردادماه 1299: (در ستايش از جانفشانيها و فداكاريهاي ستارخان): "خوب به ياد دارم; سردار ملي آن قهرمان گرامي ما كه ميدانيد چگونه جان خود را فدا نمود و چگونه زماني كه موفقيت مستبدين داشت به اوج كمال ميرسيد، يكه و تنها، بدون هيچ پروا، خود را به ميدان انداخت، چگونه خون او به جوش و خروش آمد، تفنگ خود را برداشت و به راه افتاد. اول، پنج، شش نفر، سپس يك ملت بر جهاد او اقتدا نمود، چگونه با يك مرگ رو به رو شد، نترسيد، نمرد و موفقيت يافت، بلي خوب در ياد دارم كه مدتي ملتيان براي رسانيدن مخارج مجاهدين وجوه كافي نداشتند، ستارخان يك مبلغي را كه دارائي شخصي خودش بود، آورده در سنگرها، در ميان مجاهدين قسمت كرد. آن چند هزار تومان، كه يگانه ثروت آن سردار نامي بود، در نظر او چندان اهميت جلوه نداد كه يك لحظه در بذل و توزيع آن ترديد روا بداند و آن فرزند غيور آزاديستان، بعد از آن كه جان خود را فدا كرده بود، پول خود را هم داد، آن همه موفقيت و شان و شرف را، او از اين راه تحصيل نمود."
شب سهشنبه 24 خردادماه 1299: "شما بيائيد اراده كنيد كه ايران مال ايرانيان است و آنگاه ببينيد هيچ يك قوه گستاخ و حد ناشناس پيدا ميشود كه به خاك ايران تجاوز نمايد؟ اين قيام اين اراده را كرده، تصميم گرفته است كه ايران را خلاص كند."
عصر روز دوشنبه 31 خردادماه 1299: "محافظه كاري مانع ترقي است، هر ملت مترقي بايد بر ضد محافظه كاري باشد. اولين وسيله ترقي روح تجدد است. يك ملت زنده و بيدار و هوشيار بايستي هميشه به سوي تجدد و اصول جديده رهسپار گردد."
روز دوشنبه 6 تيرماه 1299: "ايالت آزاديستان (آذربايجان) نسبت به ساير ايالات ايران، مانند برادر ارشدي است نسبت به برادران رشيد. و ما ميتوانيم از چند حيث حق تقدم بر سايرين را دارا باشيم."
يكشنبه 19 تيرماه 1299: "شعار ما اين است كه: ما ايراني هستيم."
دوشنبه اول شهريورماه 1299: "آنان كه شب و روز با مفكوره آزادي مشغول راز و نيازند، آنان كه به ما گفتهاند: >يا بايد با شرف و ناموس به آمال و آرزوهاي شرافتمندانه خود نائل شويم و يا بميريم، در موقع لزوم خواهند مرد ولي بيشرف نخواهند زيست."
يك شنبه 21 شهريورماه 1299: "مخبر السلطنه هدايت به دليل استيصال عين الدوله در قبال قيام خياباني چندي است كه به عنوان والي جديد ايالت آذربايجان منصوب شده است. طرح كودتايي عليه قائد قيام طراحي و اجرا شده است. كودتاگران با كوك كردن امير ارشد در قره داغ موجبات ناامني آن خطه را فراهم كرده و قواي قيام براي ختم غائله از 24 مردادماه در آنجا بسر ميبرند. نيروي نظامي اندكي در تبريز باقي مانده است. عوامل كودتا عبارتند از: مخبر السلطنه والي ايالت، سرتيپ اسماعيلخان فضلي سركرده ايراني قزاقخانه تبريز، ظفرالدوله (حسن مقدم) از رؤساي ديگر قزاقخانه تبريز; "مستيج" سركرده روسي و فرمانده ارشد قزاقخانه تبريز، مير حسنخان هاشمي (سرتيپ هاشمي) داماد سالار ملي رئيس قواي ژاندارمري قيام كه خود را به عوامل كودتا فروخته است. كودتاگران به عمارت عالي قاپو محل تمركز كانون حكومت ملي حملهور شده و آنجا را تسخير كردهاند. خانه شيخ محمد خياباني تاراج شده و ايشان به خانه شادروان حاج شيخ حسنعلي ميانجي پناهنده شده است. شيخ حسنعلي از قائد قيام تقاضاي ميكند كه اجازه دهد او به نزد مخبر السلطنه رفته و براي او تامين بگيرد. شيخ محمد خياباني از اين پيشنهاد ميانجي برافروخته شده و با صداي رسائي ميگويد): >جناب حاج شيخ! پدر بزرگوار!من كشته شدن را به تسليم ترجيح ميدهم و من پيش دشمن زانو بر زمين نميزنم، من فرزند انقلاب مشروطيت ايرانم، من از اعقاب بابك خرم دين هستم كه در نزد خليفه عرب آن چنان رشادت و عظيمت از خود بروز داده. و اگر تصور ميفرمائيد بودن من در اينجا مزاحمتي براي شما و خانواده شما توليد خواهد كرد بلا درنگ خارج ميشوم."
قائد قيام اين را گفت و برخاست. حاج شيخ حسنعلي ميانجي فورا" برخاسته و او را در آغوش كشيد و تحسينش گفت. زمان و زمانه به پايان عمر گرانبهاي پيشواي تجدد و آزاديخواهي ايران نزديك ميشوند. خياباني قول داده است كه در خانه حاج شيخ حسنعلي ميانجي دست به تفنگ نبرد.
دوشنبه 22 شهريور ماه 1299: روز افول ستاره درخشان آزادي ايران و روز بسته شدن دفتر قيام دموكراتيك آذربايجان است. نيروهاي كودتاگر به رهبري اسماعيل قزاق وارد خانه حاج شيخ حسنعلي ميانجي شدهاند. خياباني در حالي كه با پيراهن و زير شلواري است به احترام قولي كه به ميانجي داده است دست به تفنگ نميبرد و ابداً تير اندازي نميكند. اما نيروهاي كودتاگر پيشواي آزادي خواهي را به گلوله ميبندند. اسماعيل قزاق پيكر خونين و تير خورده شيخ را آماج قداره خود قرار داده است. جسد خون آلود شيخ را بروي نردباني كوچكي انداخته و براي عرض مژده باد به مقر فرمانفرمائي مخبر السلطنه ميبرند. امروز روز به مسلخ كشيده شدن آزادي در ايران است. تاريخ ايران همواره ياد و نام اين روحاني آزاده را به منزله سمبل شرف و غيرت آذربايجاني گرامي خواهد داشت..
در نوشتن اين مقاله از كتاب بسيار گرانقدر آقاي علي آذري "قيام شيخ محمد خياباني" به عنوان منبع اصلي استفاده شده است.
1 Comments:
Dear Azadistan administor!
A very Article concerning Xiyaban has just come ourt, but I could not
find your e-mail here to send it to you.Please keep in touch with:
rojinwe@gmail.com
then I send the article which I got the other day to you.
Regards,
Hejar
By Anonymous, at 3:32 AM
Post a Comment
<< Home