AZADİSTAN (ERKİN YURD) -XİYABANİ

Thursday, September 09, 2004

ياد كردى از:شيخ محمد خيابانى



ياد كردى از شيخ محمد خيابانى: از سايت بنيادگرايان فارسى




اميدوارى نيست كه من آخرين مظلوم جنايت اشقيا باشم. سقراطبا روحى پر خروش روياروييم،و با خردى بيدار،و جانى مشتعل،و حماسه‏اى عظيم...

روحى كه مى‏خروشد تا خروش را روشن سازد.خردى كه بيدار است و بيدارگر تا بيدارى را بگستراند.جانى كه مشتعل است و اشتعال عنصر اصلى آن است.و حماسه‏اى كه اوج مى‏گيرد و اوج مى‏گيرد تا به قله‏ها مى‏رسد.اين خروش و بيدارى و اين حماسه و اشتعال،آميخته با تجربه و تعليمى والا،از او مصلحى ساخته است وسيع انديش و روحانيى آگاه از حريت اسلامى و شئون انسانى.نبوغ و آگاهى او زمان را به كنار رانده است،چنانكه گويى سخنان او براى صد سال بعد گفته شده است.اين فروغ جانى بود كه درخشيد،اگر چه براى مدتى كوتاه.اين مدت كوتاه مى‏تواند تامل بسيار برانگيزد و انديشه‏هاى بسيار بيافريند.انديشه‏هايى در راه پيشبردن انسان و مسائل انسانى،در سطح جامعه اسلامى ايران،و جامعه‏هاى مشابه. اين مصلح درگير اسلامى و شهيد مجاهد دينى و ملى،حضرت شيخ محمد خيابانى تبريزى است،كه من اكنون مى‏خواهم صفحاتى چند به ياد او بنويسم.خوب است پيش از مطرح ساختن افكار او،شرح حالى مختصر،از وى،بياورم.

يكى از موثق ترين منابع،در اين باره،كتاب‏«شرح حال و اقدامات شيخ محمد خيابانى‏»است كه‏«به قلم چند نفر از دوستان و آشنايان او»نوشته شده است.اين كتاب را دانشمند مشهور، حسين كاظم زاده ايرانشهر،در برلين،به سال 1304 هجرى شمسى به چاپ رسانيده است، يعنى حدود پنج‏سال پس از شهادت خيابانى.ايرانشهر خود سرآغازى بر اين رساله نوشته است.در اين سرآغاز از جمله چنين مى‏گويد: مبناى ترقيات بشر و مايه امتياز وى از حيوان،قوه فكر و اراده اوست.چنانكه نوع بشر به وسيله اين قوه فايق بر نوع حيوان شده است.در ميان افراد وى نيز آنهايى كه از اين دو قوه خالقه انسانى بيشتر بهره دارند از ديگران برترند...

اين دو كلمه،يعنى‏«فكر و اراده‏»،تاريخ بشريت را خلاصه و تفسير مى‏كند و نوع بشر در ارتقا به مدارج عالى كمال هرگز از اين دو قوه سبحانى بى نياز نخواهد شد.براى حاضر كردن يك ملت‏به قبول و هضم تجدد و ترقى،بهتر از تقويت اين دو قوه در نهاد افراد آن،راهى متصور نيست.و نخستين قدم در اين راه عبارت از حقشناسى و قدر دانى درباره اشخاصى است كه از اين كيمياى سعادت يعنى قوه فكر و اراده بهره مند بوده و يا هستند.آرى يك مزرعه آب نديده و يك بوستان خشكيده هر قدر احتياج به ريزش قطرات باران داشته باشد،ملت ايران نيز به همان درجه تشنه و محتاج آبيارى از سرچشمه فيض قوه فكر و اراده مى‏باشد.چون من شيخ محمد خيابانى را از سيراب شدگان اين جام فيض بخش ربانى مى‏دانم،و چون اين نابغه درگذشته ايران را يكى از نوادر رجال عهد اخير مى‏شمارم و از اين نقطه نظر يك قيمت اجتماعى به مجاهدات او مى‏دهم،لذا تذكير و تخليد نام او را از فرايض خود شمردم،و طبع شرح حال آن رادمرد آزاد انديش و با فكر و اراده را براى راهنمايى جوانان ايران لازم دانستم.

چون اغلب ايرانيان و بخصوص اهالى ايالات دور دست ايران در موضوع شخص خيابانى و اقدامات و مقاصد سياسى او،كه در پر رنج ترين موقع خطرناك سياسى ايران،امور آذربايجان را به دست گرفته از ورطه پريشانى نجات داد،بكلى بيخبر هستند...و اين رساله هويت و شخصيت او را بخوبى معرفى كرده و بيخبران را از افكار و آمال و خدمات آن مرحوم آگاه خواهد ساخت.و مخصوصا به وجود يك آتش عشق تجدد و ترقى كه از قلب پاك و سرشار او شعله مى‏زد آشنا خواهد كرد،و نشان خواهد داد كه آن نادره زمان مردى با فضل و كمال و صاحب متانت و شور و حرارت و فكر و اراده بوده و در راه نجات ايران با سر خود بازى كرده و سرمشقى به آيندگان داده است...

امروز...ما راست كه از افكار اجتماعى و فلسفى شيخ در اصلاح اخلاق و نشر تجدد و تعمير خرابيها استفاده كنيم،چنانكه خود گفته است:«تخريب آسان بود،امروز بايد تعمير و ترميم كرد،بايد آباد نمود و در روى خرابه‏هاى ديروزى بايد عمارت فردا را بلند كرد». راجع به شرح حال و اعمال شهيد مرحوم،بر حسب تقاضايى كه بارها در«مجله ايرانشهر»درج شده بود،چند نفر از دوستان و شناسندگان شيخ،ارسال شرحى را وعده كرده بودند... ايرانشهر،سپس اشاره مى‏كند به كسانى كه شرح حالى از خيابانى فرستاده و كسانى كه تاخير كرده بودند،آنگاه مى‏گويد:«به درج مشروحه جناب آقاى حاج محمد على آقا بادامچى، كه از آزاديخواهان و دوستان و همقطاران نزديك شيخ بودند،به ضميمه يك قطعه منثور ادبى يكى از جوانان حساس تبريز اكتفا كرديم‏».

شرحى كه دوست نزديك خيابانى نوشته و در رساله ياد شده درج گشته است،نوشته‏اى است جامع،درباره زندگانى و اقدامات اجتماعى و سياسى و اصلاحى شيخ محمد خيابانى.من خوانندگان اين كتاب را،براى ديدن آن نوشته مستند،به رساله ياد شده-اگر چه اكنون كمياب است (1) -رجوع مى‏دهم.قسمتهايى كه سپس نقل خواهم كرد نيز بر پايه استناد به همان نوشته است،كه محققان بعدى،با استفاده از آن و ضميمه كردن اطلاعات خويش،ثبت كرده‏اند. آنچه در شناخت ‏خيابانى،در اين كتاب خواهم آورد،در زير 18 عنوان خواهد بود،و بر پايه استناد به منابع (2) شرح زندگانى او:

1-زندگانى و تاريخ
از كسانى كه درباره زندگانى و اقدامها و افكار و آرمانهاى خيابانى،پژوهشى دامنه‏دار را به سامان رسانيده است،فاضل متتبع،آقاى سيد على آذرى است.ايشان نويسنده كتاب‏«قيام شيخ محمد خيابانى‏»است.كتاب ايشان،كه از جمله شامل نطقهاى خيابانى است،يكى از خدمات ارزنده فرهنگى و ملى و دينى است،كه در اين روزگار عرضه شده است.در اين كتاب، چهره يك مصلح درگير،يك روحانى واقعى،يك آزاديخواه روشنگر،و يك بيدارى آفرين فداكار ترسيم شده است.مؤلف در آغاز كتاب اشاره مى‏كند به اهميت‏شناختن و سپس شناساندن خيابانى: نخست‏بايد شيخ محمد خيابانى را به نسل معاصر معرفى كنيم،تا كاملا معلوم شود كه او كه بود،و هدفش در راه مجاهدت و آزادى چه بود. (3) سپس مى‏پردازد به ذكر شرح حالى كوتاه از خيابانى:

شيخ محمد خيابانى،فرزند حاجى عبد الحميد خامنه‏اى،در سال 1297 هجرى قمرى،در همان قصبه خامنه-كه يكى از قصبات مهم ارونق،توابع تبريز،به شمار مى‏رود-پا به عرصه وجود گذاشت.حاجى عبد الحميد پدر شيخ در روسيه تجارت مى‏كرده و در حدود سى سال در«پطروفسكى‏» (نام باستانى اين شهر«مخاچ كالا»است كه پايتخت داغستان بود) اقامت داشته و به كار تجارت مشغول بوده است.شيخ محمد خيابانى،در طفوليت،در همان خامنه به مكتب سپرده شد.مقدمات دروس معموله آن زمان را تمام و براى اولين بار به روسيه مسافرت كرد و مدتى در تجارتخانه پدرش به آموزش رموز اقتصاد زمان مشغول[بود]و پس از چندى به تبريز بازگشت مى‏كند.

2-در حوزه روحانيت
مؤلف نامبرده ياد مى‏كند از پرداختن او به تحصيل علوم دينى و ورود به حوزه روحانيت: براى بار دوم وارد تحصيل مى‏شود.و اين بار به تحصيل علوم دينيه مى‏پردازد.فقه و اصول را نزد مرحوم حجة الاسلام آقاى حاج ميرزا ابو الحسن آقا انگجى مجتهد فرا گرفته،و به طورى كه از نگارش مختصر شرح حال خيابانى،به قلم آقاى حاج محمد على آقا بادمچى-يكى از رفقاى بسيار صميمى او-هويداست،مرحوم شيخ،در اين دو رشته،يعنى:فقه و اصول،مبرزترين متعلمين حوزه درس انگجى بود.و در اندك مدتى از جودت فكر و حدت ذهن و كثرت ممارست قريب به اجتهاد بود.علم هيئت و نجوم و حساب را از مرحوم ميرزا عبد العلى منجم معروف تحصيل[كرد]و در آن فن نيز گوى سبقت را از همه ربود.مسائل غامضه هيئت را استخراج[مى‏كرد]و تقويمهاى رقومى مى‏نوشت.در علم حكمت و كلام و ادبيات نيز مهارت داشت.

3-زهد و خويشتن بانى
مؤلف ياد شده،پس از شرح مذكور در بالا،به مراتب اخلاقى و زهد و تقوى (خويشتن بانى) وى اشاره مى‏كند: مرحوم خيابانى،علاوه بر فضايل و كمالات علمى اخلاقا نيز مقام ارجمندى داشت.بيانش به زبان مادرى و به لسان پارسى بسيار رسا و شيرين و در عين حال بران،و در زهد و تقوى و پرهيزگارى نيز مشهور و معروف همگان بود.

4-امام جماعت
قبل از انقلاب مشروطيت كه در عنفوان جوانى بود،قريب يكى دو سال ظهرها در مسجد جامع و شبها در مسجد كريمخان،واقع در محله خيابان تبريز،امامت كرده،بيش از هزار نفر ماموم داشت.هنگامى امامت اين مساجد را به عهده گرفت كه پدر زنش حاج سيد حسين آقا پيشنماز خامنه‏اى فوت كرد...مى‏توان گفت كه در زمان خود،مرحوم خيابانى اورع و ازهد و نسبة افقه همقطاران خود از ائمه جماعت‏بود.

بدين گونه مى‏نگريم كه اين مصلح پاكنهاد،در خانواده‏اى مذهبى زاده مى‏شود.در طفوليت‏به مكتب مى‏رود،قرآن و ديگر آموزشهاى اسلامى را فرا مى‏گيرد.و سپس به داغستان سفر مى‏كند و در حجره تجارتى پدر خويش مشغول به كار مى‏شود.داغستان يكى از مراكز مسلمان نشين بوده است كه در انقلاب اكتبر،به وسيله نيروى نظامى و قواى قهريه،از دست اسلام گرفته شده است.

5-داغستان
داغستان[سرزمين كوهها-داغ يا طاغ،لفظ تركى،به معناى كوه]،جمهورى خود مختار شوروى سوسياليستى،بر ساحل غربى درياى خزر،كرسى آن مخاچ قلعه... سكنه داغستان از 30 مليت مختلف تشكيل يافته است،بيشتر سكنه آن مسلمانند.اقليت غير مسلمان مشتمل بر مهاجرين روسى،اوكرائينى و يهودى است...مقاومت امراى محلى با استيلاى روسيه ادامه يافت.در 1818 همه امراى محلى جز شمخال وقت‏بر ضد روسيه قيام كردند...بزرگان فرقه دست‏به جهاد با كفار زدند...پس از انقلاب 1917 روسيه، داغستان خود را جمهورى مستقل اعلام كرد،و در 1917-20 ميدان جنگهاى خونين بسيار سخت‏بود.و احتمالا بيش از هر قسمت ديگر روسيه آسيب ديد.سرانجام رژيم شوروى برقرار شد (پاييز 1920) و در نوامبر همان سال،جمهورى خود مختارى داغستان تشكيل گرديد. (4)

بدينگونه و با جنگها و خونريزيها و آسيبهاى فراوان،اين سرزمين اسلامى نيز،به دست مرام جديد شوروى افتاد،و پايدارى و خونها و شهادتهاى مسلمانان و مقاومت مردانه فرزندان اسلام، سرانجام،با روش وحشيانه و قتل و خونريزيهاى بسيار و جبر و تعدى و ستم در هم شكسته شد. سالها پيش از اين حادثه،شيخ محمد خيابانى،در اين سرزمين اسلامى،در حجره پدر خويش، مدتى كار مى‏كرد.و سپس روانه تبريز شد،و چنانكه ياد كرديم به تحصيل علوم روحانى اسلام پرداخت. در اين سرزمين هنوز مسلمانان وفادار به عقايد و احكام اسلامى بسيار پيدا مى‏شوند،كه با انواع گرفتاريها دين حق اسلام را براى خود حفظ كرده‏اند،و با پرداخت هزينه‏هايى چند به نشر معارف و ادامه تحصيل علوم اسلامى كمك مى‏كنند.چنانكه از-جمله،دكتر محمد على اسلامى ندوشن-كه آنجاها را از نزديك ديده است-درباره بخارا (يكى از شهرهاى مشهور اسلامى قديم،و شهر مسلمان نشين رسمى،تا پيش از واقعه و جنگهاى ستمكارانه اكتبر 1917) ،مطالبى تكان دهنده نوشته است،كه سپس،نقل مى‏كنم.

6-بخارا شهر مدرسه‏هاى اسلامى
در اينجا،بد نيست اشاره‏اى بشود،به مدرسه‏هاى اسلامى شهر بخارا،مدرسه‏هايى كه به ست‏حكومت جبار شوروى و ماموران خوانخوار آن سقوط كرد،و به تعطيل كشانيده شد.اينان به نام خلق و طرفدارى از محرومان،خون خلق را ريختند،و مقدسات خلق را پايمال كردند،و افكار انسان را زير پا گذاشتند.

همان روبرو (5) ،مدرسه‏«مير عرب‏»بود،كه به تماشايش رفتيم.هنوز تعدادى طلبه به سبك قديم در آنجا ساكن هستند.به جوانى برخورديم كه عربى حرف مى‏زد.چون ديد كه من از ايران هستم رفيق خود را كه تاجيك بود صدا كرد،تا با من به فارسى همسخن شود.جوان تاجيك جلو آمد،بلند قد و سفيد چهره و خوشرو.نامش حبيب الله بود و از«دوشنبه‏»براى تحصيل علوم دينى به آنجا آمده بود.معلوم بود كه از لحاظ روحى تكيه‏گاهى دارد و جهت فكرى خود را مى‏شناسد.لباس ساده و تميزى بر تن داشت،و تاجيكى او مثل همه درسخوانده‏ها مفهوم و روشن بود.گفت كه در سال سوم است و چهار سال ديگر هم بايد بماند تا تمام كند.از مخارج مدرسه پرسيدم كه از كجا تامين مى‏شود؟گفت:هر سال مردم پولهايى روى هم مى‏گذارند و هزينه آن را مى‏پردازند.هر طلبه ماهى چهل روبل مقررى داشت...راجع به برنامه درسشان پرسيدم،گفت:هفت‏«تعليم‏» (ماده درسى) داريم و فقه حنفى اساس كار است.پس از خاتمه تحصيل مامور تبليغ مذهبى مى‏شدند.از حبيب الله پرسيدم كه رابطه ميان دين و حزب را چگونه مى‏بيند؟جواب داد كه رابطه‏اى ميان آنها نيست.مسلمانها به پارتى (يعنى‏«حزب‏») نمى‏روند.من اين شك در دلم خليد كه شايد خواسته بودند بين دين و ماديگرى پلى ببندند و تعدادى مبلغ فرمايشى به روستاها روانه كنند،ولى زود از سوء ظن خود پشيمان شدم.بقاياى فكر مذهبى در مردم،اين مدرسه را بر سر پا نگه مى‏داشت و با انعطافى كه از خروشچف به بعد در مقامات شوروى پيدا شده بود آن را تحمل مى‏كردند...از حبيب الله پرسيدم:هنوز عده زيادى در كشور شما هستند كه به دين معتقد باشند؟جواب داد:بله.پرسيدم:پيرها يا جوانها؟گفت:هر دو.گمان مى‏كنم كه خود او تا حدى به حرف خود اعتقاد داشت،چنين مى‏نمود كه در خانواده اصيل مذهبى تربيت‏شده است.خيلى دلم مى‏خواست صحبتم را با او ادامه دهم و رفقاى ديگرش را هم ببينم،ولى وقت كم بود.جوان با شخصيتى مى‏نمود.به هر حال،در اين بحبوحه ماديگرى،وقتى كسى باشد،آن هم جوان،كه سنگ دين به سينه بزند و بر خلاف جريان آب شنا كند،وجود جالب توجهى است.خواستم خداحافظى كنم،اسم و شغلم را پرسيد و مرا تا دم در بدرقه كرد...از آنجا به دو سه مدرسه و مسجد ديگر هم سر زديم.بخارا به عنوان كرسى مذهبى ماوراء النهر شهر مسجدها و مدرسه‏ها بوده است،و معروف است كه 250 مدرسه در آن بوده... (6)

7-طرح كلى
مؤلف‏«از صبا تا نيما»نيز به قيام خيابانى اشاره مى‏كند و طرحى كلى از جريان كار خيابانى تا آغاز قيام به دست مى‏دهد.وى پيش از اين اشاره،قرار داد 1919 را مطرح مى‏كند: بعد از آنكه حكومت استبدادى روس سرنگون گرديد،اميد مى‏رفت كه انگليسها نيز استقلال و تماميت ايران را محترم بشمارند،ولى اين اميد و انتظار بيجا بود.انگليس كه در جنگ پيروز شده و از حوادث تاريخى كه بر روسيه مى‏گذشت نگران و بيمناك بود،همينكه سپاهيان روس خاك ايران را ترك كردند،بى سر و صدا جاى آنها را گرفته به مرزهاى قفقاز و آسياى ميانه نزديك شد و براى حفظ امپراتورى خود با دولت وثوق الدوله كنار آمد و قرار داد 9 اوت 1919 م (ذيقعده 1337 ه.ق) را به ايران تحميل كرد.اين قرارداد شش ماده‏اى ضامن همه منافع انگليسيها در ايران بود.به موجب اين قرار داد دو ركن اعظم كشور،يعنى ارتش و دارايى،تحت نظر مستشاران انگليسى قرار مى‏گرفت و تسلط كامل و بلا مانع انگلستان بر ايران تامين مى‏شد...قرار داد موجى از ناخشنودى و اعتراض پديد آورد.پيشوايان سياسى و دينى ايران و افراد سرشناس و روشنفكر و بازرگانان،در محافل و مطبوعات،آن را با انزجار و نفرت تلقى كردند.در غالب شهرها ميتينگها و تظاهرات بر پا شد و اعلاميه‏ها با شعار«مرگ بر انگليس، مرگ بر دولت انگليسى مآب وثوق الدوله‏»منتشر گرديد....

مؤلف نامبرده-چنانكه ياد شد-پس از ياد كرد قرار داد وثوق الدوله،به ذكر قيام تبريز و نهضت‏خيابانى مى‏پردازد: روز شانزدهم رجب 1338 ه.ق (17 فروردين 1299 ش) ،در تبريز قيام مسلحانه بر ضد دولت ارتجاعى وثوق الدوله و امپرياليستهاى انگليسى آغاز شد و به ديگر شهرستانهاى آذربايجان سرايت كرد.انقلابيون به رهبرى شيخ محمد خيابانى ادارات دولتى را به تصرف درآورده نام استان آذربايجان را«آزاديستان‏»نهادند.

شيخ محمد،فرزند حاجى عبد الحميد،تاجر خامنه‏اى،در سال 1297 ه.ق به دنيا آمد.مقدمات فقه و اصول و منطق را در تبريز فرا گرفت و علاوه بر[آن بخش ياد شده از]علوم دينى،از هيئت و نجوم و حكمت و تاريخ و طبيعيات و ادبيات بهره وافى برداشت،و با اين آمادگى علمى،در سلك روحانيت و ائمه جماعت درآمد.شيخ كه به علوم...عصر و مبادى اجتماعى واقف بود،در انقلاب بزرگ مشروطه عملا شركت كرد و عضو انجمن ايالتى آذربايجان شد. خيابانى در دوره دوم قانونگذارى (1327 ه.ق) ،از تبريز به نمايندگى مجلس انتخاب گرديد.و هنگامى كه اولتيماتوم روس در مجلس مطرح بود،به حزب دموكرات ايران پيوست و ضمن خطابه بليغى با آن مخالف كرد.و چون حكومت ارتجاع دست‏به آزار آزاديخواهان زد،به مشهد و از آنجا از راه عشق آباد به روسيه رفت.

شيخ چندى در پتروفسكى و ولادى قفقاز گذراند و بعد به تبريز آمد و در بقيه مدتى كه دولت اولتيماتوم روس را پذيرفته و مجلس در حال تعطيل بود،به كسب و تجارت اشتغال داشت،و در ضمن مسائل اجتماعى و سياسى را مطالعه مى‏كرد،و رفقاى خود را براى كوششهاى آينده آماده مى‏ساخت.بعد از انقلاب فوريه و سقوط دولت استبدادى روس،آزاديخواهان آذربايجان دست‏به كار زدند،و خيابانى حزب دموكرات آذربايجان را،كه پنج‏سال به حال تعطيل بود،از نو تشكيل داد و روزنامه‏«تجدد»،ارگان حزب،را داير كرد.در اواخر شعبان 1337 ه.ق،تركان عثمانى به بهانه تنبيه آشوريها و آزاد ساختن ارومى و سلماس وارد آذربايجان شده قسمتهاى غرب و شمال آن را گرفتند و با يك اردوى دو هزار نفرى وارد تبريز شدند. در اينجا مؤلف مزبور اشاره مى‏كند به درگيرى عثمانيها با اعضاى حزب دموكرات،و تبعيد شدن شيخ محمد خيابانى و دو تن از ياران او به ارومى و قارص،و سپس بازگشتن آنان به تبريز در دوره حكومت عين الدوله و اقدامهاى بعدى آنان:

خيابانى و حزب دموكرات كه در ميان مردم نفوذ فوق العاده داشتند،به زمامدارى چنان شخصى (عين الدوله) كه در گذشته با ستارخان و مجاهدان تبريز جنگيده و يك عنصر ارتجاعى شناخته شده بود،رضا نداده به فعاليت‏برخاستند.و عين الدوله چندى در كوى باغميشه،در خانه‏هاى كلانتر،ماند.و دموكراتها به آرايش داخلى حزب پرداختند.و در چنين وضعى دوره انتخابات مجلس چهارم فرا رسيد. وثوق الدوله،نخست وزير ايران،براى اينكه نامزدهاى خود را به مجلس بفرستد به وسائل مختلف متشبث‏شد و كسانى را از خود آذربايجانيان با قدرت و اختيار به تبريز فرستاد،ولى با وجود همه اين تشبثات،حزب دموكرات آذربايجان توانست‏شش كرسى از نه كرسى نمايندگى تبريز را به دست‏بيآورد. در اين هنگام وثوق الدوله،قرار داد معروف خود را با انگليسها بسته و بعضى از مواد آن را به موقع اجرا گذاشته بود.روزنامه‏«تجدد»،ارگان فرقه دموكرات آذربايجان،درباره آن نوشت: «مادامى كه قرار داد به تصويب مجلس نرسيده ورقپاره‏اى بيش نيست‏».

وثوق الدوله،كه از شكست در انتخابات تبريز و پيشرفت روز افزون حزب دموكرات آذربايجان به هراس افتاده و به درستى فهميده بود كه هرگاه پاى نمايندگان دموكرات به مجلس باز شود تصويب قرار داد جزو محلات خواهد بود،تصميم گرفت كه بنياد حزب را براندازد و اين مشعل فروزان را خاموش كند.وى دو تن از افسران سوئدى را با يك دسته كار آگاه مسلح به آذربايجان فرستاد و دستور داد كه به هر نحوى است‏حزب دموكرات را متلاشى كنند و سران آن را از ميان بردارند.حزب دموكرات آذربايجان ديگر سكوت را جايز نشمرده چنانكه گفتم در رجب 1338 ه ق به نام اعتراض به عمل دولت و قرار داد ايران و انگليس قيام كرد. (7)

پى‏نوشتها:

1.اين كتاب در اين ايام،دوباره،انتشار يافته و در دسترس قرار گرفته است.
2.اين منابع تا آنجا كه اكنون دردسترس دارم اينهاست: 1-روزنامه‏«تجدد»-چاپ تبريز. 2-شرح حال و اقدامات شيخ محمد خيابانى-چاپ برلين. 3-قيام شيخ محمد خيابانى-تاليف سيد على آذرى. 4-از صبا تا نيما-تاليف يحيى آرين پور. 5-نطقهاى شيخ محمد خيابانى-تاليف حسين فرزاد. 6-تاريخ هيجده ساله آذربايجان-تاليف سيد احمد كسروى. 7-لغت نامه-تاليف علامه دهخدا. 8-فرهنگ فارسى-تاليف دكتر محمد معين. 9-سردار جنگل-تاليف ابراهيم فخرايى. 10-دايرة المعارف فارسى-زير نظر دكتر غلامحسين مصاحب.
3.«قيام شيخ محمد خيابانى‏»،ص 10،چاپ چهارم،تهران،مطبوعاتى صفيعليشاه (1354 ش) .
4.«دايرة المعارف فارسى‏».
5.يعنى روبروى مسجد جامع بخارا.«فكلى خدانشناس را ديده‏ام كه هيچ تازگى ندارد،اما دهقان بى خدايا چوپان بى خدا،براى من تجسمش مشكل بود.زيرا دهقان و چوپان با بيعت‏برهنه سر و كار دارند،و طبيعت‏برهنه زاينده خداست،ولى اينها فرض بر اين بود كه ترك خدا بايست گفته باشند»-«در كشور شوراها»،ص 308.
6.«در كشور شوراها»،ص 310-312،چاپ انتشارات توس،تهران (1354 ش) .
7.«از صبا تا نيما»،ج 2،ص 207-211.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home