AZADİSTAN (ERKİN YURD) -XİYABANİ

Wednesday, June 16, 2004

روزنامة هاي مملكت آذربايجان



از آذربايجان تا آزاديستان
دكتر سيروس برادران شكوهي


لغت روزنامه
اين لغت، سابقة بس طولاني دارد. اگر برحسب تاريخ نويسي زماني بر آن قايل شويم بايد نوشت كه عمر هزار ساله دارد. محققين و مورخين و شاعران و نويسندگان به كرات آن را در نوشته هاي خود آورده اند، به عنوان مثال: ابوريحان بيروني از آن به نام «روزنامج»(1)، ثعالبي در يتيمة الدهر(2) و ياقوت حموي در معجم الادباء به نام «روزنامجه»(3) ياد ميكنند كه بيشتر جنبة گزارش امور و يادداشت وقايع روزانه را دارد تا مفهوم امروزي.

بعضيها عنصري را قديميترين كسي ميدانند كه در اشعار خود اين واژه را به كار برده:
به روزنامة ايام در، همه پيدا است اگر بخواهي دانست روزنامه بخوان(4)
فردوسي نيز در شاهنامه لغت روزنامه را به كار برده:
گزيت و خراج آنچ بد نام برد به سه روزنامه به موبد سپرد
يكي آنك بر دست گنجور بود نگهبان آن نامه دستور بود
دگر تا فرستد بهر كشوري بهر نامداري و هر مهتري
سه ديگر كه نزديك موبد برند گزيت و سر باژها بشمرند(5)
نه تنها دانشمندان و سخنوران فوق الذكر، بل در آثار منثور كلاسيك از نوع تاريخ بيهقي و سندبادنامه هم ذكري از لغت روزنامه شده است و نيز در شعر، شاعران ناموري چرن قطران تبريزي و خاقاني شرواني هم از آن نام برده اند و خواجه نظام الملك در كتاب سيرالملوك لغت روزنامه را آورده و آن را ذكر كرده است.

در دورة صفويه نيز به كتب و نوشته هايي كه بيشتر وقايع روزانة شاهان را مينوشتند اطلاق ميشد. مانند روزنامة ملا جلال تأليف مولانا جلال الدين محمد منجم يزدي مشهور به جلال منجم.
در عهد قاجاريه نيز به رسالات و كتابهايي به نام «روزنامه» برميخوريم كه از اين لغت به معني يادداشت روزانه و سفرنامه و كتاب و گزارش، استفاده ميشد. مانند: روزنامة خاطرات اعتماد السلطنه و سفر فرنگستان مظفرالدين شاه و جز آن.

كاربرد وسيع اين كلمه، به خصوص در عهد قاجاريه است. ميرزا مصطفي افشار نويسندة «سفرنامة خسرو ميرزا» مينويسد: «حيف باشد كه ما ترقي و نظام همساية خود را كه در اين مدت اندك تحصيل كرده است برأي العين ببينيم و هيچ به فكر اين نباشيم كه از براي ما همچنين نعمتي دست دهد تا هميشه مغلوب همسايه نباشيم و در ولايتهاي غربت سرافكنده نگرديم اسراي خود را كه باهل خيوه و بخارا فروخته شده در ولايت روس بندة تجار آن دو شهر نبينيم. روزنامه نويس را ربطي ندارد كه به اين مقوله امور پردازد اما اين بندة ناچيز را هم به قدر قوه خود تعصب دين و حب وطن است.»(6)

همين ديدار ترقي و وجود «تعصب دين و حب وطن» به مرور نيازي در مردم ايجاد كرد. نياز بدانستن چند و چون رويدادهاي داخلي و خارجي كشور، ريشه يابي علل شكست ايران در جنگ با روسيه و آگاهي از عواملي كه يك ملت را قادر ميسازد تا با استبداد داخلي و استعمار خارجي زمان مقابله و احقاق حق نمايد. همين نياز مقدمات و وسايلي را لازم داشت كه با دسترسي بر آنها زمينة رفع نيازمندي فرهنگي و سياسي و اقتصادي استعمار را ممكن سازد. چنين بود كه به مرور بازار نشريات و مطبوعات فراهم گرديد و لفظ روزنامه هاله اي از تقدس به خود گرفت و هر صاحب امتيازي ابتدا شمه اي از محامد و محاسن روزنامه راسر مقالة خود قرار داده بعد به موضوعات ديگر ميپرداخت. روزنامه يعني چه؟ «روزنامه نسخة اعراض ملت است و تغويذ حيات دولت و كفيل اخلاق است. ضامن سعادت اقوام و عشيرت و تحريك اعصاب غيرت و حميت. حافظ بنيان عدالت، مشيد اركان آدميت، مروج علم و صنعت، رهانندة ملت از قيودات اسارت، بيدار كنندة خفتگان از خواب غفلت، نگهبان ادب عموميه، مقوم آراء نوعيه، ناشر معارف، مرآت حقايق، مشكوة مواعظ(7) و...»


اولين روزنامه


اما اولين روزنامه به مفهوم امروزي را ما مديون ميرزا محمد صالح شيرازي و تني چند از يارانش هستيم. ميرزا صالح ضمن تحصيل در فرنگ فن چاپ راآموخت و بعدها در ايران از اولين كساني شد كه مطبعة سنگي را به كار انداخت و نيز اولين روزنامه را تحت عنوان كاغذ اخبار كه درست ترجمة فارسي«Newspaper» است در 1253 ه.ق. منتشر ساخت. ميرزا صالح هدف از انتشار روزنامه را در اعلاميه اي كه در حدود چهار ماه قبل از انتشار كاغذ اخبار بيرون داد چنين بيان ميدارد: «مخفي نماناد كه همت خسرواني مصروف بر اين گشته كه ساكنين ممالك محروسه تربيت شوند و از آنجا كه اعظم تربيت آگاه ساختن از كار جهان است، لهذا به حسب حكم شاهنشاهي كاغذ اخباري مشتمل بر اخبار شرقيه و غربيه در دارالطباعه ثبت و به اطراف و اكناف فرستاده خواهد شد و از اخبار جهان هر آنچه طرفه بوده و تازگي داشته و استمال آنها مورث آگاهي و دانش و عبرت اهالي اين مملكت خواهد بود به طبع خواهد رسيد.»(8) كاغذ اخبار ديري نپائيد و چندي بعد تعطيل گرديد و ميرزا صالح «بدون هيچ كاري سر ميكرد و شغلش جمع آوري پول برات بود.»(9)


دومين روزنامه


دومين روزنامه و يا «گازت» در زمان ميرزا تقي خان اميركبير به نام وقايع اتفاقيه در پنجم ربيع الثاني 1267ه.ق. در تهران انتشار يافت كه بعدها به نام روزنامة دولت عليه ايران تا 1287 ه.ق. به طور نامرتب منتشر و از آن پس تعطيل شد. امير كه آگاهي درستي در بارة روزنامه و ارزش سياسي و مدني آن داشت و از قدر ارزندة آن در ممالك فرنگي آگاه بود و ميخواست عليرغم موانع موجود آن را در ايران معمول سازد مينويسد: «البته در ابتداي هر كاري خوبي آن معلوم نميشود. بعد از آنكه قرار گرفت اميد هست كه روز به روز بهتر بشود و خاص و عام از فوايد آن بهره ياب گردند. آنها كه سياحت كرده اند و از امورات دول خارجه اطلاع دارند ميدانند كه در اكثر دول روي زمين همدولت و هم اعيان و رعايا و خاص و عام از اين روزنامه ها خير و منفعت ميبرند. از آنجا كه همت خسرواني ... مصروف به تربيت اهالي و اعيان و رعايا و تجار و كسبة دولت خود است كه بر دانش و بينش آنها بيفزايد و از گزارش داخله و خارجه خبردار باشند لهذا به انطباع روزنامه ... فرمايش عليه فرموده اند. و اميد كافي هست كه به واسطة اين روزنامه ها اطلاع و آگاهي و دانائي و بينائي اهالي ... بيشتر شود.»(10)
اما دومين روزنامة ايران نيز با عزل و قتل امير تبديل به توصيف نامة «خسرواني» گرديد و «رعايا» و «تجار» و «كسبه» از «خير و منفعت» آن محروم ماندند!


روزنامه هاي تبريز


تا آنجا كه اطلاع هست بعد از تهران در ميان بلاد و ولايات، تبريز كه دارالسطلنه وليعهدنشين قاجار بود دومين شهر است كه در آن «روزنامه» منتشر گرديد. به نوشتة مولف تاريخ مشروطة ايران: «از روزنامه رسمي كه بگذريم نخستين روزنامة غير رسمي اختر بوده كه كساني از تبريزيان آن را در استانبول مي نوشته اند. بعد كه در خود شهرها روزنامه در آمده تبريز پس از تهران اولين شهر است كه روزنامه بيرون داده.»(11) و نيز به نوشتة يحيي آرين پور: «... قديمترين روزنامه اي كه بعد از وقايع اتفاقيه در ايران و براي نخستين بار در شهرستانها داير شده، روزنامه اي است به نام روزنامة ملتي كه در تبريز منتشر گرديده و خبري از آن در شماره هاي 1275 ه.ق. وقايع اتفاقيه ديده ميشود.»(12)


آذربايجـان


اولين روزنامة تبريز است كه به طور ماهانه، با چاپ سنگي در 1275 ه.ق. منتشر شده است. اين روزنامه به عناوين مختلف: اخبار دارالسلطنة آذربايجان، روزنامة وقايع شهر مملكت محروسة آذربايجان، روزنامة ملتي مملكت آذربايجان و بنا بر ضبط كتابخانة دولتي برلين آذربايجان(13) و بر مبناي نوشتة يحيي آرين پورروزنامة ملتي(14) از طرف دولت انتشار مي يافت. در باره كم و كيف اين روزنامه آگاهي جامعي در دست نيست. از وجود روزنامه، وقايع اتفاقيه چنين خبر ميدهد: «در اين روزها حكم شده است كه در تبريز روزنامه طبع شود كه احوالات آذربايجان و غيره در آن نوشته شود».(15) يحيي آرين پور تحت عنوان روزنامة ملتي مينويسد: «... در هر ماه يك شماره در چهار صفحه نشر ميشده و محل توزيع آن در كاروانسراي اميد و حجرة حاجي عبدالله تاجر تبريزي بوده است.»(16) و همو به نقل از محمدعلي تربيت در پاورقي كتاب نفيس خود از صبا تا نيما توضيح ميدهد كه: «شماره 41 آن تاريخ غرة رجب 1278 ه.ق. داشته».(17) صدر هاشمي مينويسد هيچ شماره اي ازاين روزنامه در دست نيست مگر به نگارش مرحوم سيدحسن تقي زاده تحت عنوان روزنامه نگاري در ايران در قرن سيزدهم شماره اي از اين روزنامه را ديده كه تفصيل امر را به جهت اهميت تاريخي موضوع و عدمدسترسي سهل و سادة علاقمندان به دورة مجلة كاوه،عين نوشتة آن دانشمند فقيد را منعكس ميسازيم: «...تا آنجا كه اطلاع داريم قديمترين روزنامه اي كه در ايران بعد از روزنامة وقايع اتفاقيه داير شد روزنامه ايست كه در تبريز منتشر گرديده و خبري از آن در شماره هاي1275 از وقايع اتفاقيه ديده ميشود و از آن اشارات معلوم ميشود در حدود ماه رجب و شعبان از سال مزبور اين روزنامه در تبريز انتشار يافته. يك نسخه روزنامة فارسي به اسم آذربايجان در كتابخانة دولتي برلين محفوظ است كه صفحة اول ندارد ولي از مطالب آن صريحاً استنباط ميشود كه به تاريخ اوايل سنة 1276 چاپ شده و خيلي محتمل است كه اين روزنامة آذربايجان همان روزنامه اي باشد كه وقايع اتفاقيه بدان اشاره ميكند كه در سنة 1275 دائر شده».(18)

يكي بودن روزنامة ملتي با توجه به تقارن زماني با روزنامة آذربايجان مورد موضوع تقي زاده يقين هست. در صورت قبولي اين نظر موضوع تعداد شماره هاي روزنامه محل تعمق است كه محمدعلي تربيت خبر از وجود شمارة 41 روزنامه را دارد، در حالي كه تقي زاده در كتابخانة دولتي برلين بيش از يك شمارة بدون صفحة اول نمييابد و مرحوم صدر هاشمي كه هيچ شمارهاي از اين روزنامه را نيافته است معهذا هيچ مأخذي تاكنون از دو گانه بودن اين روزنامه خبر نداده است و نيز اين كه همين روزنامه بعد از يك دوره تعطيلي طولاني بيست ساله مجدداً در 1296 به نام تبريز طبع و نشر يافته است بظن قريب به اتفاق محققين مستبعد است مگر اينكه قبول كنيم كه روزنامة تبريز خود جريدة تازه اي بوده كه در اين سال در تبريز انتشار يافته است.

در دورة استبداد تا مشروطه نزديك به شانزده روزنامه و مجله به زبانهاي فارسي و ارمني به اسامي زير در تبريز طبع و توزيع شده است. آذربايجان =روزنامة ملتي، تبريز، شبنامه، مدنيت، ناصري، الحديد= حديد، ادب، اتحاد، احتياج، معرفت، اقبال، گنجينة فنون، كورتز (كار)، آزد - آرار(19)(اطلاعات)، كمال،عدالت.

از اوايل انقلاب مشروطه مطبوعات رشد بيسابقه اي يافت. تنها در فاصلة سالهاي 1906/1324 تا1908/1326 ه.ق. بيش از صد و پنجاه روزنامه و مجله در ايران منشتر شد. روزنامه ها و مجله ها نه تنها در تهران و شهرهاي بزرگ ايالتي بلكه در شهرهاي كوچكترين مانند همدان، انزلي، يزد، اردبيل، اروميه، سلماس و خوي نيز منتشر ميشد. با اينكه اغلب اينروزنامه ها عمر كوتاهي داشتند معهذا نقش انكارناپذيري در تنوير افكار و انعكاس رويدادهاي محلي داشتند. علاوه از روزنامه هاي اجتماعي و سياسي روزنامه و مجله هاي فكاهي نيز از استقبال پرشور مردم برخوردار بودند.

روزنامه هاي تبريز از مشروطه تا عاشوراي 1320ه.ق.

به طور كلي مطبوعات ايران به ويژه روزنامه هاي تبريز در جريان انقلاب مشروطه نقش آگاه كننده اي داشتند و در جهتگيري افكار عمومي و در روند تكاملي نهضت مؤثر بودند و در مبارزه عليه استعمارگران خارجي و رويارويي با عوامل داخلي و مستبدين، سلاح برندة قشرهاي عدالتخواه به پا خاسته بودند. آري نهضت مشروطه دگرگوني عميقي در آگاهي سياسي، اجتماعي و فرهنگي مردم به وجود آورد و آگاهي از چند و چون رويدادهاي كشوري به شكوفايي روزنامه نگاري در ايران به خصوص در تبريز انجاميد. تنها در فاصلة سالهاي 30-1324 ه.ق. نزديك به چهل روزنامه با اسامي زير در تبريز منتشر شد: جريدة ملي =روزنامة ملي = انجمن يا انجمن تبريز، اميد، دبستان، اسلاميه به مديريت ميرزا ابوالقاسم ضياءالعلماء، اسلاميه به مديريت احمد بصيرت = بصير العلماء، وطنديلي(20)، آزاد، به مديريت رضا تربيت، ابلاغ، اخوت،عبرت، مصباح، آذربايجان به مديريت ميرزا عليقليخان صفر اوف و ميرزا آقا بلوري، شكر، حرف حق، مجاهد، اتحاد، آملاعمو، نالة ملت، آناديلي(21)، شوراي ايران، حشرات الارض، خيرانديش، صراطالمستقيم، نظمية تبريز، مساوات، مشرق، صحبت، اعلان، استقلال، بوقلمون، بلديه، محاكمات، تبريز به مديريت حسين آقا فشنگچي = تبريزي، آراوود(22) = صبح، شفق، سعادت، انصاف، شيدا.
به استناد تاريخ مشروطة ايران، به هنگامي كه در سراسر ايران روزنامه اي نميبود جز از روزنامه هاي دولتي در تهران، تبريز درست در گرماگرم جنگهاي سرنوشت ساز خود شاهد طبع و توزيع روزنامه هاي انجمن، آذربايجان، مجاهد، اتحاد، حشرات الارض، اميد، آزاد، اتحاد ملي، آناديلي، نالة ملت و روزنامةارگان مستبدين انجمن دوه چي، آملاعمو، بوده است. اين روزنامه ها كه به طرق گوناگون در دسترس مردم قرار ميگرفتند در عين حال كه آنها را در جريان تازه ترين مسايل سياسي روز قرار ميدادند، تجلي گاه ادبيات و فرهنگ تازه پا گرفته و اجتماعي و انقلابي هم بودند و با سرعت و شتاب فزاينده اي افقهاي تازه و روشنتري را در زمينة ارائة مطالب اجتماعي و هجو و انتقاد و عدالتخواهي پيش چشم كوشندگان نمودار ميساختند و آنها را در خلق آثار مورد نياز جامعة از خواب برخاسته و قدم در جادة ترقي گذاشته رهنمون ميشدند. البته همةاين روزنامه ها در يك سطح و يك روال نبودند و نيز به يك زبان و سياق منتشر نميشدند، بعضي از آنها به زبان تركي و بعضي ديگر به زبان فارسي و گاه به هر دو زبان و يا به زبان ارمني منتشر ميشدند. اغلب اين روزنامه ها مبلغ و بلندگوي افكار و عقايد و منافع گردانندگانشان بودند و بعضي نيز طرف مردم پائين دست جامعه را ميگرفتند و ناشر افكار و خواسته هاي مدم زحمتكش شهري و گاه گداري روستايي بودند و به طور كلي خادم و منعكس كنندة فرهنگ و معتقدات ديني و مذهبي مردم سرزمين خود بودند.


روزنامه هاي زمان حكومت صمد خان شجاع الدولة مراغه اي


از سال 1330 ه.ق. كه فرمانفرمايي هراس انگيزصمدخان شجاع الدولة مراغه اي در تبريز آغاز گرديد. روزنامه نگاري در شهري كه قزاقان روسي و قصابان صمدخاني در آن حكمفرمايي ميكردند ديگر امكانپذير نبود جز چند روزنامه به زبان فارسي و روزنامه هاي ارمني چون: ميتك (منطق) = فكر، زانگ = زنگ مدرسه، آراوود، آغايان، آيگ = صبحدم، خوسك =سخن، توفيق، جريدة اسلامي، خورشيد، قراداغ.

روزنامه هاي ارمني در تاريخ مطبوعات ايران حداقل براي فارسي زبانان ناشناخته مانده اند. اشارة مختصري هم كه در نوشته هاي مختلف به تاريخچه و يا مشخصات آنها شده نشانگر تحليل اساسي و نمودار نقش آنها در حوادث سياسي و اجتماعي محل انتشار و ايران نيست. ما هيچ نوع تحقيق علمي و انتقادي از روزنامه هاي اين قوم صنعتگر و هنرمند و زحمتكش و ايراندوست، در بررسيهاي مطبوعاتي و نوشته هاي محققين خود نميبينيم، چنانكه از روزنامه هاي فارسي و محلي خودمان! جز دكتر محمد اسماعيل رضواني ديگر محققين و مؤلفين كتب مطبوعاتي ايران چون محمد علي تربيت، سيد حسن تقيزاده، سيداحمد كسروي، محمد صدرهاشمي، حسين اميد، حاجي حسين آقا نخجواني، نه تنها در بررسي روزنامه هاي ايران توجهي به روزنامه هاي ارامنه نكرده اند، حداكثر جز ذكر اسامي جرايد و يا اشاره گذرايي به مشخصات آنها پا فراتر نگذاشته اند حتي اين امر در مورد روزنامه هاي ايراني چه فارسي و چه به زبانهاي محلي نيز صادق است. ما در اين مختصر در صدد بررسي تحليلي روزنامه هاي تبريز و يا ارامنه نيستيم و اين مهم لازم و ضروري را به آينده موكول ميكنيم و در اينجا چنانكه از عنوان مقاله مستفاد است تنها به بررسي مختصر و گذرا اكتفا ميشود معهذا بايد يادآور گشت عليرغم منزلتي كه به مؤلفين و محققين فوق الذكر قائليم معهذا كوشش ديگر و تازه اي در راستاي يك بررسي تحليلي و دقيق علمي در اين باب لازم است.

مرحوم تربيت با اينكه گنجينة نفيسي تحت عنوان ورقي از دفتر تاريخ مطبوعات ايراني و فارسي از خود به يادگار گذاشته است معهذا به اقتضاي زمان تأليف و تنظيم كتاب خود نتوانسته است جز اشاره به هويت روزنامه و مجله ها در كم و كيف آنها غور و بررسي نمايد. محمد صدر هاشمي بخصوص در شرح روزنامه هاي شهرستانها جز تمسك به نوشته هاي سايرين به ويژه نوشتة تربيت، در مورد روزنامه هاي تبريز تحقيق تازه اي نكرده است. آن مرحوم نه تنها اغلب دورة روزنامه هاي مورد كتاب خود را نديده است، گاهي حتي شماره اي از بسياري از روزنامه هاي مورد تحقيقش را نيز نيافته است. «... نگارنده، با منتهايك وششي كه براي پيدا كردن نمونه از اين روزنامه]تجدد[ نموده تاكنون حتي يك شماره هم از آن به دست نياورده است»(23) و موضوع كارش همان ثبت روز و ماه و سال به تاريخ هجري قمري و شمسي و آوردن نام سردبير و صاحب امتياز روزنامه و محل فروش و حداكثر شرح حال مختصري از گردانندگان و دارندگان جرايد است و بس. در اين ميان برداشتهاي مؤلف تاريخ مشروطة ايران ولو كوتاه و گذرا از استنباط و استدراك خاصي برخوردار است، با اين توضيح كه او نيز به اقتضاي فصل بندي تاريخ مشروطه در محدودة خاص و در مورد معدودي از روزنامه هاي تبريز ذكري كرده و شرحي آورده است و نميتوان آن نوشته ها و اشارات را در شمار بررسي مطبوعات ايران و تبريز تلقي كرد.

اخيراً نيز كتابهاي تاريخ روزنامه ها و مجله هايآذربايجان، جلد اول، تأليف صمد سرداري نيا، آذربايجان طنز روزنامه لري - 1910-1906، ناظم آخونداف، انجمن ارگان انجمن ايالتي آذربايجان، نوشتة منصورة رفيعي، طبع و توزيع شده است كه كتاب سرداري نيا، جز تكرار مكررات و در واقع گردآوري است تا تأليف كه منابع و مآخذ مذكور در كتاب خود گوياي عدم مشاهده و مطالعة دوره و شماره هاي روزنامه هاي مورد بحث كتاب از جانب مؤلف است. كتاب آذربايجان طنز روزنامه لري، از يك تجزيه و تحليل خاص و از منزلت علمي و فني قابل توجهي برخوردار است. در اين ميان روزنامة انجمن با تخصيص فصولي براي هويت روزنامه و مسايل اجتماعي و اقتصادي و سياسي و اعلانات و اخبار و تلگرافها و اختصاص فصل جداگانه اي براي «نتيجه»گيري از تحقيق و تأليف خود و دارا بودن فهرست اعلام و يادداشت و تصاوير... نويدگر سرآغاز جديد و اصولي در بررسي و تجزيه و تحليل يكايك روزنامه هاي فارسي زبان و محلي است.


بعد از انقضاي سلطة روسهاي تزاري و دار و دستة شجاع الدولة مراغه اي تا پايان نهضت شيخ محمد خياباني نزديك به بيست روزنامه به زبانهاي تركي و ارمني به اسامي زير در تبريز منتشر شد:
تجدد، كليد نجات، طليعة سعادت، شرق، خلد برين، آذربايجان، تبريز، دورة سوم، مجله ادب، بايكار =پيكار، مغارت = مغاره، كقاسر = زيبادوست، هايدا رارويتونر، آذرآبادگان، برجيس، آزاديستان، آرشالويس =بامداد(24)، تكامل، ملانصرالدين، آزاد، گنجينة معارف، آسايش، آذر، آذرآبادگان. روزنامه هاي تجدد وآزاديستان، در نهضت خياباني و به ويژه روزنامة تجدد در ادبيات و شعر نو منزلت خاصي دارند. تجدد را خياباني به منظور تنوير افكار و ترويج مقصود و منظور كميتة خود تحصيل نموده آن را ارگان فرقة خود قرار داد و اخبار و اعلانات لازم و سخنرانيهايش در آن منعكس ميشد. در اهميت اين روزنامه همين بس كه روزنامة پرورش در دورة سوم خود منطبعة قاهره در مورد اين روزنامه نوشت: «ميتوان گفت كه در ميان جرايد داخلي ايران جريدة تجدد اولين روزنامه بود كه مصداق و مفهوم جريده نگاري را ثابت نمود». اين روزنامه نزديك به چهار سال به مديريت ميرزا تقي خان رفعت، ابوالقاسم فيوضات، شيخ محمد خياباني به ترتيب زير منتشر شد: شمارة اول آن در 16جمادي الثاني 1335 ه.ق. در آمد و انتشار آن تا 24ذي الحجة 1338، ادامه يافت. دقيقاً دويست و دو شماره منتشر شد. از شمارة 1 تا شمارة 13، امتياز روزنامه را ميرزا ابوالقاسم فيوضات و سردبيري آن را، ا.ع.خ. به عهده داشتند. از شمارة 14 تا شمارة 58، امتياز روزنامه همچنان با ميرزا ابوالقاسم خان فيوضات بود در حالي كه سردبيري آن را ابوالفتح خان علوي عهده دار بود. سردبير شماره هاي 57 و 58، عنوان نشده است. از شمارة59 تا 86 مديريت و سردبيري روزنامه بر عهدة «تقي =ميرزا تقي خان رفعت» است. از شمارة 87 تا 136 در مجموعة موجود(25)، سر دبير و صاحب امتياز جريده عنوان نشده است. از شمارة 137 تا شمارة 202 كه در واقع دورة دوم تجدد آغاز ميشود مديريت آن را شيخ محمد خياباني به عهده دارد كه اين دوره از روزنامه در بردارندة مقاله هاي سياسي و اجتاعي شيخ نيز هست.
اغلب سرمقالة شماره هاي اولية تجدد را ميرزا تقيخان رفعت مينوشت كه بررسي اين سرمقاله ها كم و كيف زمينة قيام خياباني را از نظر اجتماعي و سياسي و علائق تجددخواهانة رهبريت نهضت را روشن ميسازد. با اينكه بسياري از محققين و استادان ادب فارسي و شعر، نويسندگان روزنامة تجدد را در واقع باني و مناديان اولية شعر نو شناخته اند معهذا هنوز به تحقيق جدي و اساسي در اين مورد نياز هست. بايد نوشته ها وسروده هاي تجدد را با نهايت دقت شماره به شماره مطالعه و بررسي كرد، آن هنگام است كه ابداعات بديع گردانندگان آن ارزش واقعي خود را باز خواهند يافت.


آزاديستـان


چنانكه متذكر شديم روزنامة آزاديستان جايگاه خاصي در تجلي نهضت خياباني داشت. اين روزنامه به مديريت شيخ محمد، و با قلم ميرزا تقي خان رفعت سردبير روزنامة تجدد در واقع ارگان قيام خياباني بود. شمارة چهارم آن تاريخ، 21 شهريور 1299 ش(26). زير چاپ بود كه قيام شيخ سركوب شد و آن شماره نيز انتشار نيافت مقارن اين زمان اوضاع كشور بيش از پيش درهم و آشفته بود و در روزنامه هاي آن روز، اوضاع كشور در سروده ها و مقاله هاي وطندوستان، غمگنانه منعكس شده است:

محتاج شرح نيست كه اولاد اين وطن
امروز سخت غرقة درياي محنت اند
مغلوب دست فتنه و ظلم و جهالت اند
هرگز، نه بهره ايست در آن ز علم و فن
كاووس كي، يا چه كه لشكر كجا كشيد
يا آن يگانة نابغه، كشور چه سان گشود
يا اينكه شرق، مالك يكتاي علم بود
صبح سعادت از افق شرق ميدميد
امروز، غوطه خورده در امواج بحر جهل
مشكل نموده ايم بخود كارهاي سهل
ايران چنين فتاده پريشان و دلفكار
بايد قيام كرد و سپس جست چاره اي
بايد ختام داد بدين وضع شرمسار
يا اينكه سوخت و نيست شد چون شراره اي


با پايان گرفتن قيام خياباني فصل جديدي در تاريخ معاصر ايران با نام «كودتاي سياه» آغاز ميگردد كه دور اول آن از سوم اسفند 1299 شمسي تا 21 آذر 1304، طول ميكشد. در اين فاصله روزنامه هايي به نام: سده، گنجينة معارف، آسايش، سرحد(27)، آذر، آذرآبادگان، تبريز، دورة چهارم، عنكبوت، عصر جوان، ارديبهشت طبع و پخش ميگردد.

روزنامه هاي اين دوره به اقتضاي «دورة سياه» صحبت از سياست و اجتماع نميكنند و عموماً توجه به مسائل و مباحث علمي و ادبي و هنري دارند. اغلب در سرلوحة خود مينوشتند كه: «اين روزنامه مولود فكر و عشق و ترقيات امروزه است. از علوم جديده و منابع و فنون عصر حاضر بحث خواهد كرد. مجله ايست علمي و ادبي و از بحث سياسي و حوادث جاريه به كلي دور و بركنار خواهد بود(28)». روزنامة عنكبوت در اين ميان تا حدودي متمايز بود، به خصوص شماره هاي نخستين آن كه به مديريت ميرزا باقرخان نطاق منتشر ميشد و اولين شمارة آن در تاريخ هفتم تير ماه يك هزار و سيصد و چهار شمسي طبع و پخش گرديد. چنانكه مذكور افتاد، عنكبوت را ميتوان تا حدودي از اين كلي نويسي استثناء كرد. عنكبوت روزنامه اي بود فكاهي، سياسي و انتقادي كه شيوه اي چون روزنامه هاي آذربايجان(29) و حشراتالارض(30) داشت. روزنامه در كاريكاتورهاي خود از زبان نويسندگانش كه همه داراي اسامي مستعار بودند چون: بوم، همه كاره، عنكبوت، مرحوم عنكبوت، زالو، تارتن، الحمار، صياد، الغمض، بالابان زن و سوسك، عادات موهوم عوام الناس و رفتار و خصوصيات خواص و دسته هاي مختلف مردم از تجار واصناف و مالك و زارع را موضوع صفحات روزنامه قرار ميداد. در ساير صفحات روزنامه از عدم بهداشت عمومي، مدنيت، فرهنگ و وضع نابسامان اداره هاي دولتي مطالبي آورده مديران مملكتي را به باد انتقاد ميگرفت.


در شمارة 7، (2 شهريور 1304 ش) چند و چون بازرگاني كشور را در كاريكاتوري در قالب دو مرد تاجرپيشه نشان ميدهد كه مالالتجارة يكي شامل ورقه هاي عكس برگردان، مشروبات، انواع و اقسام بلورجات، چراغ، عطر، كله قند و دارو است كه زيرش نوشته شده: «از فرنگستان به ايران وارد ميشود» آنگاه سوداگر خارجي را نشان ميدهد كه انباني پر از طلا و زر و سيم و جواهر بار كرده با خود حمل ميكند و مينويسد: «از ايران به فرنگستان ميرود!» و براي اينكه بتواند لااقل تا اين حد مطالب را در روزنامه منعكس ساخته و از توهين و توقيف در امان بماند با عنوان كردن «حرف دراز» و قرار دادن بيت زير در سرلوحة روزنامه آتش كينة معاندين و مخالفين را فرو مينشاند:
باز در شهر اوفتاد آواز ميزند «عنكبوت» حرف دراز
و آخرالامر از سر دلسوزي و اينكه اعتراض و انتقاد روزنامه جز اصلاح و اكمال و وطنپرستي و درد مردم گفتن و متنبه ساختن زعماي قوم نيست قسمتهايي از چكامة مرحوم حاجي محمد اسماعيل منير مازندراني را به سان شعار در سرلوحة اغلب شماره هاي خود قرار ميداد:
عنكبوت ار لانه دارد آدمي دارد وطن عنكبوت آسا تو هم دور وطن تاري بتن
بهر حفظ لانة خود ميتند تار عنكبوت از عنكبوتي كم نه اي، اي غافل از حفظ وطن
عقل كل مهر وطن را معني ايمان شمرد معني ايمان بود مهر وطن بيريب و ظن

عنكبوت خواهان فراوان داشت. مديرش هميشه تحت تعقيب و جريده به قول خود هفتة يكبار طبع و چهارده مرتبه! توقيف ميشد و نشاني اداره را از بابت طنز «لانه» مينوشت و گاهي نيز اين بيت را سرلوحة خود قرار ميداد:
اشخاص كج كه خاين ملكند و ملتند بايد كشيد پاي مكافات و انتقام
با پايان گرفتن سنة 1304 شمسي فصل جديدي در تاريخ معاصر ايران گشوده شد و روال كار سازمانها به خصوص فعاليت مطبوعات بنياد ديگري يافت و تمامي امور بر محور تمركز قدرت حكومت مركزي و جلب و مساعدت مركز ممكن و ميسور گرديد. به موازات اين تغيير و تحول روزنامه نگاري نيز در كشور از آن جمله در تبريز شكل خاصي به خود گرفت. جهان در محدودة ايران، ايران در هالة تهران خلاصه گشت. روزنامه ها
يا تعطيل و توقيف شدند و يا محدود به انعكاس اخبارسازمانهاي تازه پا گرفته و مؤسسات علمي و تغييرات داخلي و آگهي هاي دولتي گشتند كه شرح اين تغيير و تبديل خود فحص و بحث جداگانه اي را لازم دارد.


پاورقي:1ـ گلين، محمد، «لغت روزنامه و نخستين روزنامة چاپي فارسي در ايران»، ضميمة مجلة بررسيهاي تاريخي، ش 5، سال پنجم،1349 ش، ص 10-1.
2- همانجا.
3- همانجا.
4- همانجا.
5- همانجا.
6- همانجا.
7- همانجا.
8ـ آدميت، فريدون (دكتر)، امير كبير و ايران ج 3، تهران، خرداد ماه 1348 ش، ص 363.
9ـ همان مأخذ، ص 364.
10ـ همانجا.
11ـ كسروي، احمد (سيد)، تاريخ مشروطة ايران، ج 5، تهران، اميركبير، 1340 ش، ص 128.
12ـ وقايع اتفاقيه، ش 7، به نقل از: اميركبير و ايران، ص 366.
13ـ صدر هاشمي، محمد، تاريخ جرايد و مجلات ايران، ج 1، ج2، اصفهان 1363 ش، ص 62.
14ـ آرين پور، يحيي، از صبا تا نيما، ج 1، ج 2، تهران، كتابهاي جيبي، 1351 ش، ص 246
15ـ همانجا.
16ـ همان مأخذ، ص 247.
17ـ همانجا.
18ـ تقي زاده، حسن (سير)، «روزنامه نگاري در ايران در قرن سيزدهم»، روزنامة كاوه، دورة جديد، به كوشش ايرج افشار، س 2،ش 6، شوال 1339 ه.ق. ص 14، كاوه، ص 551، چاپ جديد.
19ـ Azd-Arar
20ـ زبان وطني.
21ـ زبان مادري.
22ـ Arawod
23ـ تاريخ جرايد و مجلات ايران...، ج 2، ص 105.
24ـ در بررسي اسامي روزنامه هاي ارمني از نقطه نظر رسم الخط صحيح فارسي، معاني مربوط، از مساعدت همكار محترم سركار خانم ملكونيان عضو هيأت آموزشي گروه زبان و ادبيات انگليسي دانشكدة ادبيات و علوم انساني تبريز بهره مند بوده ام، وظيفة خود ميداند كه بدين وسيله از ايشان سپاسگزاري نمايد.
25ـ لازم به توضيح است كه اين مجموعة نفيس و منحصر به فرد كه خود از صالحات و باقيات روان شاد حاجي رسول آقا عطايي ولد فرهنگ دوست و نامي زنده ياد ميرزا علي اكبرخان عطائي از كوشندگان صدر مشروطه در تبريز بوده است كه توسط دوست فاضل و بزرگوارم آقاي ابوالحسن ديانت تهيه و در اختيار اينجانب قرار داده شد، بدين وسيله از ايشان سپاسگزاري مينمايد.
26ـ از صبا تا نيما، ج 2، ص 230.
27ـ از اين روزنامه تنها محمد صدر هاشمي در جلد سوم كتاب خود، چاپ دوم، صفحة 33 نام برده و توضيح مختصري داده است.
28ـ عنكبوت «روزنامه»، ميرزا باقرخان نطاق، شمارة 3، 25تير ماه 1304 ش.
29ـ روزنامة فكاهي هفتگي، داراي كاريكاتورهاي رنگي، به مديريت علي قليخان معروف به صفراوف در آغاز سال 1325ه.ق. در تبريز منتشر ميشد.
30ـ نشرية فكاهي است كه در اوايل 1326 ه.ق. با تصاوير مختلف انتقادي و رنگين در تبريز انتشار مييافت. مدير روزنامه «ميرزاآقا» معروف به «نالة ملت» بود و حشرات الارض يكي از بهترين مطبوعات فكاهي ميباشد.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home